تمنا


تمنا

حوا بودم و در تمنای تو هاجرشدم خورشید را با تابش کوچ راهی نگاهم کردی و هیاهوی بال شاپرک ها را اسماعیل خیالم حال که حریم بودنم در قُرق رقص رنگین کمانست و جانم سرشار از یادبود عطر سیبشاعر:مه سا وفایی

حوا بودم و
در تمنای تو
هاجرشدم
خورشید را
با تابش کوچ
راهی نگاهم کردی و
هیاهوی بال شاپرک ها را
اسماعیل خیالم
حال که
حریم بودنم
در قُرق رقص رنگین کمانست و
جانم
سرشار
از یادبود عطر سیب
انقدر
دل بر اسمان
می کوبم
تا
طنین اهنگش قربانیت شود و
سکوت کلماتش فداییت
انگاه
از جوشش ترانه ی عشق
حرف حرف برداشته و
روی هم چیده و
کعبه
می سازم
دستانم را
حلقه ی درش
کرده و
گام هایم را
نثار طوافش
که می دانم
حساب شده هم
اگر
به سوی افتاب قدم برداریم
حتما
در نیمه ها ی راه
پرنده ای
خود را به کوه
خواهد زد
تا حادثه ای نازیبا یا فریبا
تراشیده شود و
با دست تقدیر
تحویل چمدان سوغات ما..


مه سا وفایی

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


انواع فونت و متن بسم الله الرحمن الرحیم برای بیو اینستا