الف / حضرت عباس(ع) فرزند حضرت علی علی(ع) در چهارمین روز از شعبان سال ۲۶ هجری قمری، دیده به جهان گشود. میلاد او، نوری دیگر به این هستی بخشید و دل‌های شیفتگان امیرالمومنین علی (ع) از شور و عشق، لبریز گشت.

آن اسوه عشق و ادب را «باب الحسین» (ع) می‌خوانند؛ همو که در چنین روزی، عالم خلقت را به نور وجود خویش منوّر کرد تا سقّای حماسه ی عاشورا و اسوه وفا و شهامت متولد شده باشد.

آغاز این مولودی منظوم، ابیاتی از شعر مهدی نظری خواهد بود که ماه را در این روز، در دستان امیرالمومنین (ع) می‌بیند و با اشاره به نام بانوی ادب و کرامت، حضرت اُم البنین (س) می‌سراید:

به روی دست علی ماه هویدا شده است
این قمر آینه هیبت بابا شده است

به رُخ اش شمس خدا محو تماشا شده است
در دل زینب و ارباب چه غوغا شده است

گفت ارباب به زینب؛ قمرم می‌آید
دل ات آسوده که سردار حرم می‌آید

ناز این دلبر خوش چهره خریدن دارد
بوسه از لعل لب اش بَه که چه چیدن دارد

جامه ای دوخته مادر؛ چه به او می‌آید
واژه ی یاس معطّر چه به او می‌آید

رفته بر شانه ی حیدر چه به او می‌آید
نام فرمانده ی لشکر چه به او می‌آید

آمده درس ادب را به جهان باب کند
زَهره ی دشمن خود را به رجز آب کند

حلقه ی دار جنون بر سر گیسو دارد
بَه چه تیغ کجی این طفل به ابرو دارد

بازوانش چو علی قدرت و نیرو دارد
چون که «یا فاطمه» را نقش به بازو دارد

روی پیشانی خود نور ولایت دارد
یل مولاست که اینگونه شجاعت دارد

آمدی تا بشوی در همه جا یار حسین
لحظه لحظه بشوی مَحرم اسرار حسین

قبل اکبر تو شدی یوسف بازار حسین
تو فقط گشته ای عبّاس، علمدار حسین

مجید تال

روزیِ شعر من امشب دو برابر شده است
چون که سرگرم نگاه دو برادر شده است

چون که بانوی کلابیه پسر آورده
چشم وا کن؛ پدر خاک قمر آورده

هر که از قافله فطرسیان جا مانده
نظرش خیره به گهواره ی سقّا مانده

زور بازوی تو بی حد و عدد خواهد شد
بعد از این اُمّ بنین، ام اسد خواهد شد

با وجود تو زمین حیدر دیگر دارد
کعبه جا دارد اگر باز ترک بردارد

از در خانه او پا نکشیدم هرگز
چون حسینی تر از عباس ندیدم هرگز

روی چشم تو بُوَد؛ جای حسن، جای حسین
هست ما بِین دو ابروی تو، بین الحرمین

پیش خورشید و قمر سایه ی تو سنگین است
و فقط محضر زینب، سر تو پایین است

او علمدار حسین است؛ ببخشید مرا
مدحِ او کار حسین است؛ ببخشید مرا

یاسر مسافر

این بزم عیش بی می‌و ساغر نمی‌شود
کامل بدون تک یل حیدر نمی‌شود

آن تک یلی که علمدار کربلاست
ساقی خیمه ها و سپهدار کربلاست

امّید بچه هاست و سردار کربلاست
عشق حسین و زینب و غمخوار کربلاست

از مادر ادب، عشق و ادب آفریده اند
یک بار جز احد، ز او کی شنیده اند

وقتی رسید شادی به این انجمن رسید
پایان غصه و درد و مِحَن رسید

خنده به لب های حسین و حسن رسید
حیدر به غمزه گفت؛ عجب، مثل من رسید

علیرضا حکمتی

دلی لبریز از احساس؛ عباس(ع)
دلی سرشار عطر یاس؛ عباس(ع)

لب تشنه، بدون دست، تنها،...
عموی مهربان، عباس(ع)، عباس(ع)..

حکیمه کمایی

عباس رسیده تا وفا باب شود

شرمنده ی لب های عطش آب شود

از مشک دلش اخا اخا چکه کند

دستان گلش فدای ارباب شود

نغمه مستشار نظامی

بادا شمع در ایوان سقاخانه کم باشد

‎مبادا شمع چشمان تو دور از این حرم باشد

‎مبادا بر دل بالابلندت ،ماه سروستان!

‎از اندوه لبان خشک گلها بار غم باشد

‎کدامین دست ،دستم را بگیرد غیر دستانت

‎به دستان کدامین شیر میدان ها علم باشد

‎پس از تو خیمه آتش می زند قلب محرم را

‎چه امیدی به فردا بی نگاه صبحدم باشد

‎به غیر از دستهای حضرت مولا و دستانت

‎ندیدم هیچ دستی لایق تیغ دو دم باشد

‎من اول روز دانستم که باید حضرت دستت

‎شهید اولین بین شهیدان حرم باشد

‎فدای غیرتت،خیل علمداران این میدان

‎فدای دستهای تو سر یاران این میدان

مجید تال

روزی شعر من امشب دو برابر شده است

چون که سرگرم نگاه دو برادر شده است

چون که بانوی کلابیه پسر آورده

چشم وا کن ، پدر خاک قمر آورده

هر که از قافله ی فطرسیان جا مانده

نظرش خیره به گهواره ی سقا مانده

زور بازوی تو بی حد و عدد خواهد شد

بعد از این ام بنین ، ام اسد خواهد شد

با وجود تو زمین حیدر دیگر دارد

کعبه جا دارد اگر باز ترک بردارد

از در خانه ی او پا نکشیدم هرگز

چون حسینی تر از عباس ندیدم هرگز

ماه ذی‌ الحجه که عباس به حج عازم شد

همه بر کعبه ولی کعبه بر او محرم شد

در طوافش سخن از عقل فراتر می گفت

در حقیقت "لک لبیک برادر" می گفت !

این اباالفضل که از قبله فراتر می رفت

مرتضی بود که بر دوش پیمبر می رفت

علی اکبر به ثنا گویی او می آید :

چقدر منبر کعبه به عمو می آید

خطبه خواند و همه را محو صدای خود کرد

در حقیقت همه را قبله نمای خود کرد

گفت این خانه که حق آمد و ایجادش کرد

مسجدی بود که بابای من آبادش کرد

از در خانه ی او پای نکشیدم هرگز

چون حسینی تر از عباس ندیدم هرگز

"کاشف الکرب" تویی ؛ خنده ارباب تویی

"پدر خاک" علی و "پدر آب" تویی !

روی چشم تو بود جای حسن جای حسین

هست مابین دو ابروی تو بین الحرمین

پیش خورشید و قمر سایه ی تو سنگین است

و فقط محضر زینب سر تو پایین است

ساقی ما چه شرابی چه سبویی دارد

بنویسید رقیه چه عمویی دارد

صحبت از مردی تو کار بنی هاشم بود

نام تو در دل میدان رجز قاسم بود

زور بازوی علی ریخته در بازویت

ذوالفقاری نبود تیز تر از ابرویت

تیغ چرخانده ای و پیش تو طوفان هیچ است

لشگری پیشت اگر آمده میدان ، هیچ است

وسط جنگ زمین را به زمان دوخته ای

فن شمشیر زنی را ز که آموخته ای ؟!

ای جوان ! پیر رهت کیست از آن شاه بگو ؟

"اشهد ان علیاً ولی الله" بگو

او علمدار حسین است ببخشید مرا

مدح او کار حسین است ببخشید مرا