عشقِ تو،با من است
تنها و پیوسته
وحسِ پَرکشیدن درآفاقِ نگاهت
من غرق درلذتِ این اندیشه
میشمارم ثانیه را لحظه به لحظه
کاش مرابال و پری بود
تا درهم شکنم این فاصله را
آه...
شعر میرقصد ومیخواند زِ عشق تو
حسابِ واژه ها زدستم رفته
چه خُجسته ای توای عشق!
دیدارِیارمیخواهی
دل و دلدارمیخواهی!
کاش دل بتواند گفت بتو
که "راه" است خانِ اولِ این معرکه
تاخانِ هفتم، توچه دانی چه راه مانده!؟
تنها و پیوسته
وحسِ پَرکشیدن درآفاقِ نگاهت
من غرق درلذتِ این اندیشه
میشمارم ثانیه را لحظه به لحظه
کاش مرابال و پری بود
تا درهم شکنم این فاصله را
آه...
شعر میرقصد ومیخواند زِ عشق تو
حسابِ واژه ها زدستم رفته
چه خُجسته ای توای عشق!
دیدارِیارمیخواهی
دل و دلدارمیخواهی!
کاش دل بتواند گفت بتو
که "راه" است خانِ اولِ این معرکه
تاخانِ هفتم، توچه دانی چه راه مانده!؟