عشق برادر مرگ است


عشق برادر مرگ است

می ریزد از منقارش هزار سخن تا از عشق نگوید (دولت آبادی –سلوچ) این عاشقانه های من *** چه می سوزد درگفتارش چون کبوتر بچه جنگ زده ای است که از بال هایش شبانه های عملیات می چکد مخفیانه درشاعر:نصرالله شبانکاره

می ریزد از منقارش
هزار سخن
تا از عشق نگوید (دولت آبادی –سلوچ)
این عاشقانه های من
***
چه می سوزد درگفتارش
چون کبوتر بچه جنگ زده ای است
که از بال هایش
شبانه های عملیات می چکد
مخفیانه در ایثارش
***
و قطره های شربت شهادت
در نگاهش خشکیده
ماسیده در کنارش
زخمی عشقی است
که در آن دورها نوشته
عشق برادر مرگ است(شاملو)
و نزدیکتر
عشق خود مرگ
و این دلیل خوبی است
از گرمی بازارش
***
گفته اند
گاهی درخت
جوانمرگ می شود از سیلاب
از هجوم تشنگی
اما از آن گریز نیست
گفته باشم
پیدا نیست از رخسارش؟
از این جنگ برگشته
هیچ بعید نیست
یک روز در موج علاقه هایش جان برکف
واژه بازی کند
شاید بپیچد کار، بریزد ،بشکند دیوارش
این روزها
نعش جوانیم بردست
چشم به دردی دارم
که جاودانی است بیمارش
این بد خیم ترین عفونتی است
که درپوتین یک کهنه سرباز
جا خوش می کند بی اختیارش
این روزها
در دفاع از جوانیم
خاکریز می زنم تا پای جان
مانند یک نفر
یک نفر که در راه مردن است
و جان کندن است کارش
خیالت راحت
قبلا امتحان کرده ام
خون های جاری همرزمان دیگر
زیر پای دلم چال شده
از من نخواه که دوباره جانباز شوم
از من نخواه دوباره دیدارش


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


(عکس) استایل سنتی بازیگر زخم‌کاری جلب‌توجه کرد