ایستاده ام بر مدار نبودن هایت
و چشم هایم
به دورترین جنوب خیره
ترانه هایت در گوشم
فالبین ،
خط دستهایم به کدام سمت است ؟
فرکانس صدایت گم ، در پارازیت های اندوه تهران
کتاب هایم ورق ورق
نامه هایم پاکت پاکت
و نشانیت در نزدیکی پاییز
نبض هر بیمار گم می شود در آریتمی نبض من
و چشمهای موربت
نگاه می دزدد
لبهایت کلام می بلعد
پاهایت راه آمدن را پس می کشد
آه اگر برسی
اگر برسی به بزنگاه دوشنبه های خسته تهران
اگر برسی به بلندای قامت استخوانی ام
چمدان را بگذاری بر زمین
و بمانی ...
و چشم هایم
به دورترین جنوب خیره
ترانه هایت در گوشم
فالبین ،
خط دستهایم به کدام سمت است ؟
فرکانس صدایت گم ، در پارازیت های اندوه تهران
کتاب هایم ورق ورق
نامه هایم پاکت پاکت
و نشانیت در نزدیکی پاییز
نبض هر بیمار گم می شود در آریتمی نبض من
و چشمهای موربت
نگاه می دزدد
لبهایت کلام می بلعد
پاهایت راه آمدن را پس می کشد
آه اگر برسی
اگر برسی به بزنگاه دوشنبه های خسته تهران
اگر برسی به بلندای قامت استخوانی ام
چمدان را بگذاری بر زمین
و بمانی ...