شلاق مهر


شلاق مهر

مهر شلاقی به باغ آورده است می زند بر پشت و روی برگها زرد و قرمز می فشاند روی خاک خاصه با دار درخت این مرگها ما درختانیم و این پاییز جور می¬زند در برگ ما شلاق مهر بی که خمری خورده باشیم ازشاعر:جعفر افراسیابی

مهر شلاقی به باغ آورده است
می زند بر پشت و روی برگها
زرد و قرمز می فشاند روی خاک
خاصه با دار درخت این مرگها
ما درختانیم و این پاییز جور
می¬زند در برگ ما شلاق مهر
بی که خمری خورده باشیم از عطش
می نوازد پشت ما را ساق مهر

بعد از این سرما و سرما و سکوت
بعد از این تاریکی و شبهای سرد
ما که از عرشیم روی فرش خاک
ما که با پاییز در زنجیر درد

دیگر ای شاعر چه می سازی ز من
من که باغی رو به گور عریانی ام
شاخه های هر درختم شد تبر
خورد بر اندام تابستانی ام

دیگر ای شاعر چه می خواهی ز من
من که تشبیهی پر از تشویشهام
هی چه می گویی که من زیباترین
فصل داغ از مهر و قهر خویش هام



احمقی شاعر که در چشمان تو
لختی و سوز و تگرگ من خوش است
ابلهی شاعر که در چشمان تو
سوزش هر برگ من چون اتش است

پادشاهم پادشاه از چشم تو
لیک در سرما گدایی می کنم
شاعرا اخر کجا در فقر برگ
من در این بستان خدایی می کنم

آه پایییزم که گاه از ماه مهر
یادگاری جز درفش و داغ نیست
روی اندام خزان باریده ام
دیگر این ویرانه نامش باغ نیست

باغبانی که گل و آب و گلم
میفشاند بر سر همسایه ها
من چه بی عارم که بعد از جور او
در بهارش می سپارم سایه ها

وای میترسم که در این باغ غم
سر دهد آخر نشیدی هر عدو
پر شود از گله های گرگ و گاو
این زمستانی که دارد پیش رو

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


بهترین و زیباترین شعر درباره جشن خودکار برای کلاس سوم و چهارم ابتدایی