جانم به لب رسیده و صبرم شده تمام
زخم فراق دل نپذیرفته التیام...
درهای چاره بسته و رنجورم از بلا
در بند غصهام همه جا غم گشوده دام
دیوار عمرو مرگ ، پس افتاده سایه اش
گردیده آفتابِ زمین ، فرش پشت بام
مخمور انتظارم وپیمانه میزنم
بیخود شدم ،خرابم از این بادههای خام
ظلم یزیدیان زمانه زیاده است
شمشیر روز واقعه خوابیده در نیام
آن جمعه کی رسد چه زمان داده میشود
دستور انقلاب ، به فرماندهی قیام
علی صادقی
به امید ظهور
زخم فراق دل نپذیرفته التیام...
درهای چاره بسته و رنجورم از بلا
در بند غصهام همه جا غم گشوده دام
دیوار عمرو مرگ ، پس افتاده سایه اش
گردیده آفتابِ زمین ، فرش پشت بام
مخمور انتظارم وپیمانه میزنم
بیخود شدم ،خرابم از این بادههای خام
ظلم یزیدیان زمانه زیاده است
شمشیر روز واقعه خوابیده در نیام
آن جمعه کی رسد چه زمان داده میشود
دستور انقلاب ، به فرماندهی قیام
علی صادقی
به امید ظهور