بره آهوی دلم


بره آهوی دلم

ای امام پاک و معصوم که تو حجت خدایی نظری به کار ما کن بنما گره گشایی بره آهوی دلم را که اسیر نفس گشته است برهان ز دام وآنگه بدهش به بر توجایی همه هست آرزویم که مدیح تو بگویم چه توان که مدح شاهی...

ای امام پاک و معصوم که تو حجت خدایی
نظری به کار ما کن بنما گره گشایی
بره آهوی دلم را که اسیر نفس گشته است
برهان ز دام وآنگه بدهش به بر توجایی
همه هست آرزویم که مدیح تو بگویم چه توان که مدح شاهی نتوان کند گدایی
به بهانه ای سراغت همه شب زغم گرفتم
و غمت مرا چنین گفت که تو هم از آن مایی
اغنیا چو موسم حج همگی روند به مکه
فقرا سوی تو آیند که تو حج فقرایی اگر از مدینه دورم تو مدینه من استی حرمت صفا و مروه چه صفای با صفایی
اگرم به بر بخوانی و گرم ز در برانی
همه اختیار با توست نکنم چون و چرایی
ولی ای سحاب رحمت نظری کن از کرامت
که مقیم درگه تو نکند روی به جایی



کوتاه1