برای تو چه بنویسم
برای تو که گویی نا نوشته ی روزگار بودی
قانونی برای تو نوشته نشد
نه برای دوران حیاتت
نه برای عروجت
هیچ تبصره ای نبود که تو را احیا کند
و به زندگیی که از آن گریزان بودی بازگرداند.
هیچ بندی نبود، هیچ الحاقیه ای
تو نیز پای بند نبودی گویا
نه به زندگی ، نه به مرگ
به هر دو چه ماهرانه " نه " گفتی
گریزان از بودن و نیز از رفتن
تعلیق میان این هر دو
و سرانجام :
روح بلندت از اینگونه زیستن رها شد
و جسم دردمندت به تن های بسیاری حیات دوباره بخشید
درباره تو نوشتن دشوار است
رازی بزرگ و سر به مهر
تا فردایی دور
جز آن که می دانم
قلبت سالیان سال در قلب دخترک کوچکی همچنان خواهد تپید
چشم هایت را نمیدانم ...
24 آبان 98 مصادف با عروج و اهدای عضو او ... .
برای تو که گویی نا نوشته ی روزگار بودی
قانونی برای تو نوشته نشد
نه برای دوران حیاتت
نه برای عروجت
هیچ تبصره ای نبود که تو را احیا کند
و به زندگیی که از آن گریزان بودی بازگرداند.
هیچ بندی نبود، هیچ الحاقیه ای
تو نیز پای بند نبودی گویا
نه به زندگی ، نه به مرگ
به هر دو چه ماهرانه " نه " گفتی
گریزان از بودن و نیز از رفتن
تعلیق میان این هر دو
و سرانجام :
روح بلندت از اینگونه زیستن رها شد
و جسم دردمندت به تن های بسیاری حیات دوباره بخشید
درباره تو نوشتن دشوار است
رازی بزرگ و سر به مهر
تا فردایی دور
جز آن که می دانم
قلبت سالیان سال در قلب دخترک کوچکی همچنان خواهد تپید
چشم هایت را نمیدانم ...
24 آبان 98 مصادف با عروج و اهدای عضو او ... .