نوازش خیال 4


نوازش خیال 4

به دروغ دل بستم تکیه‌گاهم شد باد به فریب تن دادم خنده‌ام شد فریاد به تو اندیشیدم یاد تو هیچ نبود جز خزانی غمگین در بهاری ناشاد در حریم چشمم حلقه‌ای اشک نشست قطره‌ای اشک چکید بغض فریادشاعر:علی عراقی

به دروغ دل بستم
تکیه‌گاهم شد باد
به فریب تن دادم
خنده‌ام شد فریاد
به تو اندیشیدم
یاد تو هیچ نبود
جز خزانی غمگین
در بهاری ناشاد

در حریم چشمم
حلقه‌ای اشک نشست
قطره‌ای اشک چکید
بغض فریاد شکست

در خیالم ناگاه
یادها زنده شدند
لحظه‌های واهی
از تو آکنده شدند

قلبم از شوق تپید
اشکی از دیده چکید
سوی تو از دورها
مرغ اندیشه پرید

مرغ اندیشه پرید
تا فراسویی دور
تا نوک قله یاس
تا بلندای غرور

در نظر آمدم آن
شاخه‌های گل زرد
آن بهار بی رنگ
آن خزان پر درد

در خیال آوردم
آن شب پر راز را
آن شب پر ز فریب
آن دروغ پرواز را
آن شکستن در اوج
آن غمین آغاز را
چه غمین آغازی
چه غمین پروازی

از همان روز که از سنگ غمت
رشته مهر گسست
از همان روز که از سنگ غمت
بال پرواز شکست
مرغ تن از نفس افتاد و از پای نشست
دیرگاهی‌ست دگر می‌گذرد
لیک افسوس که یادت همه شب
از سیاهی شبم می‌گذرد

به دروغ دل بستم
آن دروغ یاد تو بود
به فریب تن دادم
آن فریب قصه بیداد تو بود

علی عراقی




مرا بخوان