به گزارش "توپ 90"، در آخرین دیدار نساجی در قائمشهر تصاویری جالب از یک هوادار این تیم که با آمبولانس خود را به ورزشگاه رسانده بود منتشر شد. هواداری که وقتی در هشت سالگی از خانه خارجی شد تا برای تماشای بازی نساجی برود هرگز فکر نمیکرد سرنوشت او را دو دهه بعد هم در بیمارستان زمینگیر کند اما همچنان نتواند مانع از عشق او به این تیم شود. محمدرضا فهیمی هوادار 28 ساله نساجی بعد از پشت سر گذاشتن 20 سال حضور مستمر در بیمارستان از عشق خود به فوتبال و بیمهریهایی که دیده میگوید.
ماجرای یک آسیب 20 ساله
در سال 1379 در مسیر خانه خالهام بودم که تصادف کردم. خاله ام به همراه دو فرزندش فوت کرد و من از گردن قطع نخاع شدم. من در ورزشگاه اینطور نشدم. قرار بود که خالهام مرا به ورزشگاه ببرد تا بازی مقابل نساجی را تماشا کنیم. خانه ما در روستاست و چون پدر و مادرم نمیتوانستند من را ببرند خاله ام آن روز من را به شهر برده بود که در کنار جاده وقتی منتظر ماشین بودیم آن حادثه رخ داد. بعد از برخورد ماشین با ما چیزی به خاطر ندارم. از ناحیه گردن قطع نخاع شدم و دستگاه تنفسیام از کار افتاد به همین دلیل نمیتوانم راحت نفس بکشم و برای نفس کشیدن باید از دستگاه کمک تنفسی استفاده کنم. الان 28 سالهام و زمان حادثه هشت سالم بود.. از بعد تصادف که شرایط خاص به وجود آمد الان بیست سال میشود من دربیمارستان هستم. در فوتبال اروپا طرفدار منچستریونایتد و لیورپول را دوست دارم. آره، میدانم که عجیب است طرفدار دو تیم باشی که با هم دشمن هستند اما به خاطر رنگ قرمز هر دو تیم را دوست دارم. فقط قرمز!
تماشای بازی نساجی
بازی خوبی بود و حس خوبی هم داشت. خوب بازی کردند اما متاسفانه بدشانس بودند. بازیهای فصل را دنبال کردم و نساجی تیم خوبی دارد اما متاسفانه مهاجم گلزنی نداریم و این باعث شده تیم یک مقدار اذیت شود. متاسفانه با هزار مشکل به ورزشگاه رفتم اما کسی حاضر نشد که به سمت من بیاید. ناراحت شدم چون نساجی را خیلی دوست دارم. وقتی کسی یک چیزی را دوست دارد بالاخره از آن انتظاری دارد. هفته پیش چند بازیکن پیش من آمدند و احوالم را جویا شدند که خیلی خوشحال شدم اما متاسفانه یک مقدار اتفاقهای ناراحت کننده افتاد بابت بدقولیهایی که انجام شد از طرف بازیکنان؛ قولهایی که دادند اما انجامش ندادند!
از نساجی تا پرسپولیس؛ ادامه بدقولیها
بعد از این همه سال حضور در بیمارستان از چند هفته پیش تصمیم گرفتم که برای چند روز از بیمارستان خارج شوم و به مسافرت بروم. با پرستار بخش صحبت کردم که همراهم بیایند و قبول کردند؛ حتی با آمبولانس صحبت کردیم که سه روز با من باشند و آنها هم قبول کردند اما متاسفانه هزینهاش زیاد است: 15 میلیون تومان. خودم که پولش را نداشتم پرداخت کنم و به خاطر همین این موضوع را با بازیکنان در میان گذاشتم که کمکم کنند. بازیکنان قول داده بودند که کمک شود اما متاسفانه فقط در حد یک قول بود و بعد از سه ماه سعی و تلاش هیچکس به قولش عمل نکرده و از وقتی که از پیش من رفتهاند، جواب تلفنم را نمیدهد! همه آنها شماره دادهاند، زنگ زدم و پیگیر هم شدم پیام هم دادم اما متاسفانه باز هم کاری نکردهاند. من حتی با یکی از بازیکنان نساجی صحبت کرده بودم قول دادند که من هزینه این سفر را مشخص کنم تا آنها پرداخت کنند اما از وقتی موضوع را در میان گذاشتیم ارتباطش را با ما قطع کرد! حتی جواب پیام را هم نمیدهند. حتی با یکی دو بازیکن پرسپولیس که خیلی به آنها علاقه مندم و همشهری من هم هستند صحبت کردم و قول دادند اما آنها هم تماسشان را قطع کردند و نه جواب پیام میدهند و جواب تماس. این واقعا برای من عذاب آور است.
راهکار پایان دادن به این وضعیت
برای نفس کشیدن معمولی چند جراحی لازم دارم که بعد از آنها میتوانم مثل یک انسان عادی تنفس کنم. البته این جراحیها در ایران انجامپذیر نیست. یک قطعه کوچکی در ریه میگذارند که ریه دوباره برای تنفس مثل حالت عادی کار کند. اما متاسفانه طی این 20 سال کسی نبوده که برای این جراحی به من کمک کند.
دوست دارم یک روز مربی فوتبال شوم
به فوتبالیست شدن علاقه مندم اما به مربیگری بیشتر علاقه دارم. صد در صد یکی از اهداف من همین است. شاید دیده باشید که یک سرمربی در اسپانیا از روی ویلچر هدایت تیمش را برعهده داشت و این کار را انجام میداد. هیچ چیز غیرممکن نیست. یکی از دلایلی که دوست داشتم همین سفر را انجام بدهم وارد شدن به یک مسیر جدید در زندگیام بود. یکی از اتفاقهایی که دوست دارم در زندگیام آن را تجربه کنم، حس مربیگری است. به همین خاطر این سفر اهمیت زیادی برایم دارد. مربیگری را در ذهنم دنبال میکنم و مطمئن هستم که موفق خواهم شد. دوست دارم که اینطور شود و شکی ندارم که در این زمینه بهترین میشوم.
برای نساجی و پرسپولیس اشک ریختم اما خوشحالم نکردند
چند سالی است که بیمه من قطع شده است. اصرار داشتند که من دیگر نباید در بخش مراقبتهای ویژه باشم و اگر بخواهند تحت پوشش بیمه باشم باید از این بخش خارج شوم. پدرم سه سال است که بیمارستان بدهکار است (500میلیون) و همین باعث شده که بیمه بگوید در این شرایط هیچ هزینهای را پرداخت نخواهد کرد. الان سه سال است که بیمه من قطع شده است. من اول بیمه خدمات درمانی داشتم که آن هفت سال پیش حذف شد و پدرم بعد از آن برای بیمه تامین اجتماعی گرفت که آن هم از سه سال پیش قطع شد. میگویند تا وقتی در ICU باشم وضعیت همین است. به خاطر شرایطم نمیتوانم چنین کاری انجام بدهم. من وابسته به این دستگاهها هستم. دستگاه همیشه باید همراه من باشد. دو ماه پیش من دوباره احیا شدم! ایست قلبی کردم و بعد از اینکه متوجه شدند من را احیا کردند و دوباره به برگشتم. من جان سخت هستم، اگر چند قسمت از این فیلم را دیده باشید من آخرین سری و قسمت پنج فیلم جان سخت هستم. این را میدانم که هیچ کس نمیتواند انگیزهام را از من بگیرد. من فقط برای خود زندگی، زندگی میکنم نه آدمهایش. برای همین کسی نمیتواند لبخندم را از من بگیرد. آدمی هستم که شخصیتم اجازه نمیدهد بخواهم هر دقیقه دنبال گریه کردن باشم. از تیمهایی مانند پرسپولیس و نساجی که حتی برای آنها اشک ریختم انتظار داشتم که من را خوشحال کنند اما اینطور نشده است.