چهار سو


چهار سو

دلی درتنهایی فریادی سرد بی نفس خم ابروی زمان بر لب گفتگویی میان من وتو زمانه ای بی هویت فریادی بیکران جام دارد در خود نشانه ای دلی پراز زخم در تنگناهای شب غصه قصه ای بی پروا فلک انگار چرخششاعر:یحیی بهرامی باباحیدری

دلی درتنهایی
فریادی سرد بی نفس
خم ابروی زمان بر لب
گفتگویی میان من وتو
زمانه ای بی هویت
فریادی بیکران
جام دارد در خود نشانه ای
دلی پراز زخم در تنگناهای شب
غصه قصه ای بی پروا
فلک انگار چرخش بی معنا دارد اینبار
چهارسو هنوز میخانه دارد
داشی دلی به وسعت زمان دارد
قصه ماهم گمنام سربازار مانده
در فروغ آشیانه ما
شاید روزی باران مهر بارد
دلم محتاج لبخندیست
نمیدانم کدام سو آید



منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


تداوم هوای سالم در تهران