پر زدی دیدی کسی شوق شنا کردن ندارد ؟
گفته بودم قایق بر گل نشسته پای جنبیدن ندارد
موج های بی قراری می زند هر روز ماهی
هیچ کس وقتی برای صید و صیادی ندارد
ما که عادت کرده بودیم فقر هم مهمان ما شد
بعد عمری شعر خواندن شاعری پروا ندارد
من غریبم خوب می دانی چه حالم
بگذر از احوال ما دیوانگی معنا ندارد
عید امسالم به سر شد، رنگ و بویش تیره تر شد
شهر من آواره تر شد، سفره های عیدمارونق ندارد
هفت سین خانه ها ماهی ندارد
سبزه اش،سیبش،سماقش،سنجدش عطری ندارد
این چه تقدیریست جانا ما که تقصیری نداریم
خشم خود را ریشه کن قلب ما طاقت ندارد
بگذر از شهر شمالی از همین قاب خیالی
هیچ عکسی از ته دل نای خندیدن ندارد
بس نبود سیل و عذابت، ماه ها درگیر ما شد؟
کاش می دیدی که دولت راه تدبیری ندارد
مردمم ازدست رفتند وکسی فکر وطن نیست
شهر من دیگر پرستاری برای جنگ با دشمن ندارد
کاش می شد خواب امشب باز هم افسانه باشد
لحظه ی تحویل سالم بی تو معنایی ندارد
لحظه تحویل سال ۹۹
گفته بودم قایق بر گل نشسته پای جنبیدن ندارد
موج های بی قراری می زند هر روز ماهی
هیچ کس وقتی برای صید و صیادی ندارد
ما که عادت کرده بودیم فقر هم مهمان ما شد
بعد عمری شعر خواندن شاعری پروا ندارد
من غریبم خوب می دانی چه حالم
بگذر از احوال ما دیوانگی معنا ندارد
عید امسالم به سر شد، رنگ و بویش تیره تر شد
شهر من آواره تر شد، سفره های عیدمارونق ندارد
هفت سین خانه ها ماهی ندارد
سبزه اش،سیبش،سماقش،سنجدش عطری ندارد
این چه تقدیریست جانا ما که تقصیری نداریم
خشم خود را ریشه کن قلب ما طاقت ندارد
بگذر از شهر شمالی از همین قاب خیالی
هیچ عکسی از ته دل نای خندیدن ندارد
بس نبود سیل و عذابت، ماه ها درگیر ما شد؟
کاش می دیدی که دولت راه تدبیری ندارد
مردمم ازدست رفتند وکسی فکر وطن نیست
شهر من دیگر پرستاری برای جنگ با دشمن ندارد
کاش می شد خواب امشب باز هم افسانه باشد
لحظه ی تحویل سالم بی تو معنایی ندارد
لحظه تحویل سال ۹۹