آگاهی حضرت علی (ع) از نحوه شهادت خویش در روایات مختلف


آگاهی حضرت علی (ع) از نحوه شهادت خویش در روایات مختلف

شفقنا-در برخی از روایات ذکر می شود که حاکی از اطلاع آن حضرت بر شهادت خویش است و بالاخره می دانسته چنین حادثه اتفاق می افتد.  1-عامر بن واثله گفت چون نوبت خلافت ظاهری بامیر المؤمنین ع رسید مردم را برای بیعت با خود گردآورد و از جمله کسانی که عزیمت بیعت با آن جناب را داشت عبد الرحمن ابن ملجم […]

آگاهی حضرت علی (ع) از نحوه شهادت خویش در روایات مختلفآگاهی حضرت علی (ع) از نحوه شهادت خویش در روایات مختلف

شفقنا-در برخی از روایات ذکر می شود که حاکی از اطلاع آن حضرت بر شهادت خویش است و بالاخره می دانسته چنین حادثه اتفاق می افتد.

۱-عامر بن واثله گفت چون نوبت خلافت ظاهری بامیر المؤمنین ع رسید مردم را برای بیعت با خود گردآورد و از جمله کسانی که عزیمت بیعت با آن جناب را داشت عبد الرحمن ابن ملجم مرادی بود چون بعنوان بیعت با آن حضرت حضور پیدا کرد حضرت دو مرتبه یا سه مرتبه او را اجازه بیعت نداد پس از آن با کمال ناراحتی به بیعت دست دراز کرد.

علی ع در آن هنگام فرمود چه موضوعی جلوگیری کرده و ممانعت نموده بدبخت ترین این امت را که بیاید و اراده شوم خود را عملی سازد سوگند بکسی که جان من در تصرف اوست بزودی محاسنم را از خون سرم رنگین خواهند کرد.

به گزارش شفقنا کتاب الارشاد در ادامه مینویسد:ابن ملجم چون از بیعت آسوده شده برگشت حضرت امیر ع باین شعر مترنم شده فرمود:

اشدد حیازیمک للموت فان الموت لاقیکا

و لا تجزع من الموت اذا حل بوادیکا

کما اضحکک الدهرکذاک الدهر یبکیکا خود را برای استقبال از مرگ آماده کن و بدان که بزودی او ترا درمی یابد از مرگ نترس و از ورود او اندوهناک مباش زیرا همان طور که روزگار ترا می خنداند همچنان می گریاند.

۲- اصبغ بن نباته گفته در آن روز که افراد برای بیعت با علی ع حضور می یافتند ابن ملجم هم برای بیعت حاضر شد چون بیعت کرد و مرخص شد حضرت امیر بار دیگر او را صدا زده پیمان مستحکمی از او گرفته و از او تعهد خواست که حیله نکند و بیعت را نشکند

او هم پذیرفت چون مراجعت کرد حضرت باز او را طلبیده و همان تعهد را گرفته و بالاخره تا سه مرتبه این موضوع تکرار شد پسر ملجم آخر الامر بی تاب شده عرض کرد سوگند بخدا با هیچ یک از افراد این گونه معامله نکردی.

حضرت که غرق افکار خود بود، فرمود:

ارید حیاته و یرید قتلی عذیرک من خلیلک من مراد

من زندگانی او را می خواهم و او عازم کشتن من است، در این صورت کسی ترا به خاطر این مرادی سرزنش نخواهد کرد، و او را معذور نخواهد شمرد.

آنگاه امر فرمود برو ای پسر ملجم که سوگند بخدا بعهد خود وفا نخواهی کرد.

۳- معلی بن زیاد گفته پسر ملجم حضور امیر المؤمنین رسیده عرض کرد به مرکب سواری محتاجم.

حضرت نگاهی باو کرده فرمود تو عبد الرحمن بن ملجم مرادی هستی؟ گفت آری باز هم همین پرسش را کرده و همان پاسخ را شنید آنگاه به غزوان فرمود اسب اشقری در دست اختیار نامبرده قرار بده چون ابن ملجم سوار بر آن شده و دهانه اش را بدست گرفت و رفت حضرت باین شعر مترنم شد …. یعنی من خواهانم بدو عطا و

بخشش کنم و او عازم کشتن من است، با این تفاوت در مرام و مسلک هیچ کس او را معذور و بی گناه نخواهد شناخت.

و او گفته چون قضیه هائله رخ داد و ضربت بر سر امیر المؤمنین ع وارد آمد ابن ملجم را دستگیر نموده حضور حضرت امیر آوردند حضرت بدو توجه کرده فرمود سوگند بخدا آن همه احسانهائی را که نسبت بتو انجام می دادم با توجه باین بوده که بالاخره کشنده منی وبا تو این گونه معامله می کردم تا موقعیت خود و بیچارگی ترا در پیشگاه خدا ثابت نمایم.


در خصوص اطلاع از شهادت فصل دیگری منعقد شده که پیش از وقوع حادثه جانگداز و ضایعه اسفناک کسان و یاران خود را از آن باخبر می ساخته:

۴- اجلح از پیرمردان کنده نقل کرده متجاوز از بیست مرتبه از نامبردگان شنیدم علی ع پیوسته بر روی منبر می فرمود چه موضوعی ایجاب کرده و جلوگیری نموده از بدبخترین امت که بیاید محاسن مرا از خون سرم رنگین سازد.

۵- اصبغ بن نباته گوید در ماهی که حضرت مولی علی ع در آن شربت شهادت نوشید بر فراز منبر آمد و خطبه خواند و فرمود ماه رمضان دررسیده و شما را در سایه مرحمت خود قرار داده و آن بزرگ ماهها و آغاز سال تازیست و آسیای سلطنت در این ماه بچرخ درمی آید و همه تان امسال را بالاتفاق بعزم حضور معبود و حج خانه خدا آماده خواهید شد و نشان آن آنست که من از میان شما می روم.

اصبغ گوید منظور علی ع از این بیان اطلاع از شهادتش بود و ما نمی دانستیم ،عثمان بن مغیره گفته ماه رمضان که فرارسیده بود امیر المؤمنین ع یک شب را در خانه حضرت امام حسن و یک شب را در منزل حضرت امام حسین و شبی در خانه عبد اللَّه بن عباس یا عبد اللَّه بن جعفر بسر میبرد و همان جا افطار میکرد و افطار او بیش از سه لقمه نبود چون از آن حضرت سببش را میپرسیدند میفرمود بزودی باید بملاقات رحمت خدا برسم و میخواهم برای

ادراک چنین سعادتی گرسنه باشم و یک شب یا دو شب بیش فاصله نشد که ثلث آخر آن بمطلوب خود رسید.

۶- اسماعیل بن زیاد گوید ام موسی کنیز علی ع و سرپرست دخترش فاطمه بمن گفت از علی ع شنیدم بدخترش ام کلثوم میفرمود دختر من بزودی از مصاحبت من محروم خواهی شد و طولی نمیکشد از میان شما میروم. ام کلثوم پرسید بچه دلیل چنین فال بدی میزنید و ما را داغدار میسازید؟ فرمود رسول خدا را در خواب دیدم که گرد و غبار را از چهره من پاک میکرد و میفرمود گرفتاریهای دنیا از تو برداشته شد و تیر قضا بهدف مقصود رسید.

نامبرده گوید سه شبانه روز بیش فاصله نشد که حادثه ضربت خوردن امیر المؤمنین واقع گردید.

ام کلثوم از این پیش آمد که سخت ناراحت شده داد میزد و فریاد میکرد امیر المؤمنین ع او را ساکت کرده میفرمود دختر من گریه مکن آرام باش هم اکنون پیغمبر خدا را می بینم با دست بجانب من اشاره میکند و میفرماید یا علی بجانب ما بیا که آنچه در نزد ماست برای تو بهتر است از ماندن در دنیا.

۷- ابو صالح حنفی گوید از علی ع شنیدم میفرمود رسول خدا را در خواب دیده از پیش آمدها و ناراحتیهائی که از مردم دیده بحضرت او شکایت کردم فرمود یا علی گریه مکن آنگاه فرمود توجه کن چون توجه کردم دو مردی را دیدم که بزنجیر آویخته و سنگ پاره هائی بر سر آنها زده می شود ابو صالح گوید فردا بعادت همه روز برای دیدار امیر المؤمنین رفتم در بازار قصابها خبر شهادت علی ع راشنیدم.

۸- حسن بصری گفته علی ع در شب شهادتش بیدار و آن شب را بر خلاف عادت بمسجد نرفت دخترش ام کلثوم پرسید چرا امشب را بیدار مانده ای فرمود برای آنکه اگر بامداد ظاهر شود کشته خواهم شد ابن نباح در آن هنگام آمده و حضرت را بنماز دعوت کرد علی ع اندکی رفت و برگشت ام کلثوم عرضکرد:

جعده را بفرما تا با مردم نماز بخواند حضرت فرمود آری بگوئید او با مردم نماز بخواند آنگاه دقتی کرده فرمود، نه. چاره از مرگ نیست و نمیتوان از چنک آن فرار کرد.

علی ع در همانوقت بمسجد وارد شد و ابن ملجم که تمام شب را بیدار مانده و منتظر ورود علی ع بود از نسیم سحری خوابش برده علی ع با پای خود او را بیدار کرده فرمود برخیز موقع نماز رسیده او هم از جا برخاست و کار علی را تمام کرد.

۹- در حدیث دیگر آمده علی ع در شب شهادتش بیدار بود و مکرر از اطاق خود بیرون می آمد و بطرف آسمان متوجه میشد و میفرمود سوگند بخدا تا بحال دروغ نگفته ام و دروغ هم بمن اطلاع نداده اند امشب همان شبی است که باید بوصال محبوب نائل گردم آنگاه بخوابگاه خود برگشت. چون بامداد دمید کمربند خود را بربست و میفرمود:

کمر بند از بهر مرگ ای امیرکه مرگ آید اکنون بدیدار تو

مکن خوف از مرگ و آماده باش چو مرگ آید ای جان خریدار تو چون به صحن خانه رسید مرغابیان چندی سر راه بر او گرفتند و فریاد میزدند، خواستند آنها را آرام کنند و از جلو حضرت دورسازند فرمود آنها را واگذارید که نوحه جدائی میکنند سپس از خانه بیرون رفت و رسید باو آنچه زبان قلم از نگارشش لال است.

انتخاب شفقنا از کتاب الارشاد

انتهای پیام

fa.shafaqna.com

شفقنا در شبکه های اجتماعی: توییتر | اینستاگرام | تلگرام


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید
منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


40 عکس نقاشی دخترانه جدید، ساده، زیبا، فانتزی و آسان برای پروفایل