باران بهار


باران بهار

باران عاشقانه میبارد، خورشید ملایم میتابد، جامه ام خیس باران است و خبری از سرما نیست، اینجا در این هوای خوب فقط جای یک تو خالیست، نیستی که دستت را بگیرم و از شهر و خانه و تمام شلوغی ها خارجشاعر:حسین زرکمی

باران عاشقانه میبارد،
خورشید ملایم میتابد،
جامه ام خیس باران است
و خبری از سرما نیست،
اینجا در این هوای خوب فقط جای یک تو خالیست،
نیستی که دستت را بگیرم و از شهر و خانه و تمام شلوغی ها خارج شوم
شال از سرت بردارم تا نم نم باران موهای مشکی تورا نوازش کند،
به چشمانت خیره شوم
تو را در آغوش کشم،باران محو تماشای ما شده و یادش رفته ابری نیست و باید بند بیاید.چه زیباست بهار با تو...
افسوس که تو را ندارد زندگی من،
دستانم را باز میکنم،چشمانم را میبندم،
به تو می اندیشم
باران به صورتم برخورد میکند حس خوبی دارد
انگار بوی موی تو را میدهد
عطر تو در همه جا پیچیده.
دلم نمیاد چشمانم را باز کنم که دوباره ببینم تنهام.
انگار باران،دیگر باران نیست
اینبار خداست اشک میریزد به حال زار بنده عاشقش.
من عاطفی زندگی کرده ام،احساسی شده ام،سخت عاشق میشم،دل نمیکنم،فقط دلم میشکند.
به دیدارم بیا مجنون شده ام
صدایت را بشنوم دوباره موهایم که ریخت رشد خواهد کرد.
آینه از این جوان پیر بیزار شده است.......



بهار 1396

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


عکس/ وقتی فرامرز قریبیان و زن جوانش مهمانی به خونه گوگوش رفتند!