از شهر تو رفتم دگراز من اثری نیست
از عاشقِ هردم نگرانت خبری نیست
از شهر تو رفتم به بیابان و در این راه
جزعکس تو و سایه من همسفری نیست
گلدانِ سفالیمُ رویای تو یک باغ
من بذر تو را هرچه بکارم ثمری نیست
چون ماهی رودم که به صحرا شده تبعید
در طالعِ من هیچ به جز در به دری نیست
خواهم که دراین کلبه ی متروک بمانم
وقتی که درآن شهر مرا منتظری نیست