از لبت پر بشکفد گل، از نگاهت آفتاب
جعد گیسویت برقصد با هزاران پیچ وتاب
چون صدف در دامن دریا نشیند چشم تو
غرقه خواهم دیدگانم تا بیابم دُرّ ناب
در مقام راه مطرب زخمه ی سازی دریغ
بر دل ریشی نشانی نغمه ی چنگ و رباب
گرد عالم میپریشم تا بیابم خانه را
حسرتا صحرا به صحرا هیچ نبود جز سراب
بایدم آخر در میخانه ات کنجی دهی
زنده بادا گویمت هر لحظه ای روشن شراب
آیدم هر دم نوای بانگ ساقی نوش! نوش!
با دل دیوانه سازم عاشق و مست و خراب
گر بدانم بر کدامین ره نهادی یک قدم
خاک آن راهت بخواهم باشدم پیکر تراب
چون درخشد عارض مهتاب شبها گویمش
خاک تربت را چه کار آید کنار شط آب؟
خاطرم خرم ز دیدارت خدا را باش! باش!
تا نظر بر چهرگلگونت کنم هشیار و خواب
دیگرت عمری به سر رفت و نپاید راستین
کوکب خوش طلعت و سرمستی عهد شباب
جعد گیسویت برقصد با هزاران پیچ وتاب
چون صدف در دامن دریا نشیند چشم تو
غرقه خواهم دیدگانم تا بیابم دُرّ ناب
در مقام راه مطرب زخمه ی سازی دریغ
بر دل ریشی نشانی نغمه ی چنگ و رباب
گرد عالم میپریشم تا بیابم خانه را
حسرتا صحرا به صحرا هیچ نبود جز سراب
بایدم آخر در میخانه ات کنجی دهی
زنده بادا گویمت هر لحظه ای روشن شراب
آیدم هر دم نوای بانگ ساقی نوش! نوش!
با دل دیوانه سازم عاشق و مست و خراب
گر بدانم بر کدامین ره نهادی یک قدم
خاک آن راهت بخواهم باشدم پیکر تراب
چون درخشد عارض مهتاب شبها گویمش
خاک تربت را چه کار آید کنار شط آب؟
خاطرم خرم ز دیدارت خدا را باش! باش!
تا نظر بر چهرگلگونت کنم هشیار و خواب
دیگرت عمری به سر رفت و نپاید راستین
کوکب خوش طلعت و سرمستی عهد شباب