کاش بزرگ نمی شدیم
کاش ثانیه ها عبور نمی کرد
کودکی خانه ای داشتیم پر از دوستی
کوچه ای بود که در آن خنده بازی میکردیم
خنده هامان رنگ موکت خاکستری رنگ حال بود
مهتابی همه جا را روشن میکرد
درخت نخل با من حرف میزد
مادرم غذا می پخت
چاشنی غذا های او سادگی بود سادگی
حوض در خانه ی ما شکل اکنون بود
در آن بازی میکردیم
هی بازی هی بازی
این قدر بازی میکردیم
تا از خوشی بمیریم
آری کاش بزرگ نمیشدیم
کاش آدم ها بودند .....
کاش ثانیه ها عبور نمی کرد
کودکی خانه ای داشتیم پر از دوستی
کوچه ای بود که در آن خنده بازی میکردیم
خنده هامان رنگ موکت خاکستری رنگ حال بود
مهتابی همه جا را روشن میکرد
درخت نخل با من حرف میزد
مادرم غذا می پخت
چاشنی غذا های او سادگی بود سادگی
حوض در خانه ی ما شکل اکنون بود
در آن بازی میکردیم
هی بازی هی بازی
این قدر بازی میکردیم
تا از خوشی بمیریم
آری کاش بزرگ نمیشدیم
کاش آدم ها بودند .....