رد شدم از کوچه ی تنهایی و باران زده
خسته ام دیگر از این آرامش طوفان زده
میروم دشتی شوم با عطر و بوی لاله ها
خالی ازگرگ وشغال ونعره ی شیران زده
دیده رامیشویم ازاشکی که شیدایی شده
چتر دل وامی کنم،باخنده ای از جان زده
می دوم در باغ و گندمزار های زندگی
دستگیری می کنم از مردم بحران زده
درد خود را می شمارم در نماز عاشقی
حتم دارم حل شود هردرد بی درمان زده
دوست دارم شاد باشم فارق ازهر غصه ای
شکرحق گویم بدورازسجده ی شیطان زده
شقایق سرحدی
خسته ام دیگر از این آرامش طوفان زده
میروم دشتی شوم با عطر و بوی لاله ها
خالی ازگرگ وشغال ونعره ی شیران زده
دیده رامیشویم ازاشکی که شیدایی شده
چتر دل وامی کنم،باخنده ای از جان زده
می دوم در باغ و گندمزار های زندگی
دستگیری می کنم از مردم بحران زده
درد خود را می شمارم در نماز عاشقی
حتم دارم حل شود هردرد بی درمان زده
دوست دارم شاد باشم فارق ازهر غصه ای
شکرحق گویم بدورازسجده ی شیطان زده
شقایق سرحدی