پاییز


پاییز

خش خش برگهای پاییزی صدای باد لای شاخه های لخت بید آهنگ موزون برگ ریزان بود که می شد آنرا به وضوح شنید ................... عطر تو در پستوی خاطراتم پیچید لبخندی تلخ روی لبهایم دوید اشک با چشم من گرهشاعر:غلامرضاایلی (رضا)

خش خش برگهای پاییزی
صدای باد لای شاخه های لخت بید
آهنگ موزون برگ ریزان بود
که می شد آنرا به وضوح شنید
...................
عطر تو در پستوی خاطراتم پیچید
لبخندی تلخ روی لبهایم دوید
اشک با چشم من گره خورد
آرام آرام به گونه ها غلطید
قطره قطره به روی خاک چکید
..........................
یادم آمد آن روز پاییزی
درون چشم تو ظهر تابستان بود
شعله در چشمان تو میرقصید
گاهی گاهی چشم تو می خندید
چقدر تو مهربان بودی
چقدر دل من به تو دل بست
چقدر زمستان بهاری شد
دست تو را می گرفتم در دست
.........................
زمستان چقدر زود گذشت
بهار چقدر زود رسید
..................................
با آمدن بهار ؛ زمستان به چشمهای تو کوچ کرد
عشق در قلب تو یخ زد
از طبع زمستان سرد
هوا گرم شد ، و از تابش خورشید
عشق ما پوسید و رنگ باخت
تو از من گذشتی به آسانی
دلت جای دیگری خانه ساخت
............................................
و این روزها دوباره پاییز است
نشسته ام زیر شاخه های لخت بید
عطر تو در فضا پیچیده
آهنگ پاییز را هم می شود شنید




قفل لب