شام تنهایی


شام تنهایی

بزن طعنه زآن شامی در آن شمع و رخ بادی گوشه ای خلوت گهی کنار ساغر و ساقی نشد یادی زآن راهی که جان و دل زدم آنی به خنجر رفت قلبی بهشاعر:سمیرا بختیاری

شام تنهایی
بزن طعنه زآن شامی
در آن شمع و رخ بادی

گوشه ای خلوت گهی
کنار ساغر و ساقی

نشد یادی زآن راهی
که جان و دل زدم آنی


به خنجر رفت قلبی
به آتش گشت جانی

در سرخ خون شد چشمی
به سان خروشان رودی

دلم دریای بارانی
نگاهم سرد و تکراری

شبم تاریک و سرمایی
صدایم داد و فریادی

حرفهایم شوم و بی یاری
منم یار تو ای تنهایی

مگنولیا ۹۹/۱۰/۲۷




باران اردیبهشت