عرصه سیمرغ...


عرصه سیمرغ...

حافظ به تعبیر خرمشاهی «حافظه مردم ایران است» یا دست‌کم می‌توانیم بگوییم بخشی از حافظه جمعی ماست و میزان و کیفیت مراجعه به دیوان او خود یک نشانه است برای تحلیل اوضاع اجتماعی. جالب است بدانید در سده‌های بلافصل دوران مدرن سعدی بیشتر مورد ارجاع بود و در قرن نوزدهم و بیستم ایران مدرن، حافظ به مرکز توجه مردم آمد.

دکتر سید مهدی زرقانی؛ در روزنامه اعتماد نوشت: انگار در کشور ما سیاست و ادبیات و فوتبال حوزه تخصص همه است. اکنون بنا ندارم درباره این مساله بنویسم. شنیدم آقای رییس‌جمهور در سخنرانی خود به بیتی از حافظ توسل جسته است. این بهانه‌ای شد تا به مناسبت روز حافظ مطلبی قلمی کنم.

گویا آقای رییس‌جمهور در سخنرانی دانشگاه الزهرا خطاب به دشمنان خارجی از بیت زیر استفاده کرده است:‌

ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست

عِرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری

و برخی گفته‌اند رییس‌جمهور این بیت را به مخالفانی هم اطلاق کرده که در کف خیابان به تعبیر خود ایشان «اعتراض» می‌کنند، یعنی بخشی از مردم. من مسوول حرف ایشان و برداشت‌های مخاطبان نیستم، اما استناد به حافظ، چه خودآگاه باشد و چه ناخودآگاه، یک کنش سیاسی معنادار است.

حافظ به تعبیر خرمشاهی «حافظه مردم ایران است» یا دست‌کم می‌توانیم بگوییم بخشی از حافظه جمعی ماست و میزان و کیفیت مراجعه به دیوان او خود یک نشانه است برای تحلیل اوضاع اجتماعی. جالب است بدانید در سده‌های بلافصل دوران مدرن سعدی بیشتر مورد ارجاع بود و در قرن نوزدهم و بیستم ایران مدرن، حافظ به مرکز توجه مردم آمد.

اما چرا؟ در حافظ سه شاخصه هست که به کمک آن‌ها می‌توان به این چرایی پاسخی داد. نخست وجه انتقادی - اجتماعی شعر خواجه است که دستاویزی شده برای منتقدان اجتماعی که با استناد به زبان سحرآمیز او حرف‌شان را بزنند، چه گفته‌اند:

خوش‌تر آن باشد که سر دلبران

گفته آید در حدیث دیگران

در جامعه ما که به حیث ساختاری استبدادزده است، مردمان آموخته‌اند که حرف‌شان را در پس پرده استعاره‌ها بزنند و زبان و ادبیات فارسی از این جهت بسیار استعاری است. حافظ استعاره‌های مورد نیاز جناح معترض را در اختیار آن‌ها می‌گذارد.

به این دو بیت توجه کنید:

واعظان کاین جلوه بر محراب و منبر می‌کنند.

چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند

مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس

توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند

پرسش مطرح شده در این بیت تاریخی است و برای جامعه‌ای مطرح می‌شود که در آن فاصله میان قول و عمل اصحاب قدرت خیلی زیاد است. از همین‌جا باید به استعاره نفاق اشاره کرد که در تشخیص حافظ آفت جامعه‌ای است که در آن یک قرائت خاص از دین تنها قرائت موجه تلقی شده و به زور چماق بر جامعه تحمیل می‌شود. طنز حافظ دقیقا اینجا شکل می‌گیرد که می‌خواهد ارزش‌های چنین قرائتی را به چالش بکشد:

دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما

چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما

مسجد و میخانه وجه استعاری دارند، اما نماینده دو گفتمانی هستند که حافظ آن‌ها را بازنمایی می‌کند:

می‌خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب

چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند

تزویر و نفاق قادر است بنیاد‌های ارزشی یک جامعه را نابود و دین را به امر فرمالیته‌ای تبدیل کند که ابزار سوءاستفاده فرصت‌طلبان قرار گیرد. مردم ما در جامعه مدرن چه چیزی دیده‌اند که اینقدر گرایش به این بعد شعر حافظ دارند؟ خوب است آقای رییس‌جمهور به این نکته هم توجه داشته باشند.

وجه دومی که ایران مدرن در شعر حافظ دید، روحیه تساهل در به رسمیت شناختن صدای «دیگری» است:

همه کس طالب یارند چه هوشیار و چه مست

همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت

به رسمیت شناختن مخالف، امری مستحدث و متعلق به پارادایم مدرن است. اما جامعه مدرن صرف‌نظر از اینکه حافظ چه منظوری داشته، خوانش خود را دارد و بدین ترتیب سراغ استعاره‌هایی از حافظ می‌رود که می‌تواند خواسته او را - که درک حضور دیگری است- به زبان شیرین هنری بیان کند.

نکته‌ای که باید آقای رییس‌جمهور و دیگر برنامه‌ریزان کشور بدان توجه داشته باشند، این است که در پشت اقبال به این استعاره‌های حافظانه چه میلی و خواسته‌ای و آرمانی نهفته است. نادیده گرفتن صدا‌ها آن‌ها را از بین نمی‌برد، بلکه تبدیل به صدا‌های خشنی می‌کند که در زیر پوست ظاهرا آرام شهر کار می‌کند و، چون آن‌ها را نادیده می‌گیریم، تبدیل به غده‌های سرطانی می‌شود که وقتی ظهور و بروز می‌کنند که دیگر کار از کار گذشته است.

اقبال مردم به استعاره‌های خاص حافظ محک خوبی است برای تحلیل جامعه ایران؛ جامعه‌ای که یاد گرفته با نفاق و پوشیده‌گویی زندگی کند. همان حافظی که می‌گوید‌ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست، در همین غزل می‌گوید:

تشنه بادیه را هم به زلالی دریاب

به امیدی که در این ره به خدا می‌داری

اگر به تعبیر آقای رییس‌جمهور مگسانی در خارج هستند که باید آن‌ها را از عرصه سیمرغ ایران بر حذر داشت، تشنگان بادیه‌ای در داخل هم هستند که در جست‌وجوی جرعه‌ای آب زلال می‌گردند. کمبود جامعه ما به همین لسان حافظ آب زلالی است که همه شعارش را می‌دهند ولی چو سیمرغ و کیمیاست.

خوب است حالا که آقای رییس‌جمهور به بازگشایی استعاره‌های دیوان حافظ پرداخته‌اند، این قبیل استعاره‌ها را هم ببینند:

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

با دوستان مروت با دشمنان مدارا

من از قضا فکر می‌کنم جامعه امروز ایران به حافظ بیش از هر شاعر دیگری نیازمند است. راست است که بیان او استعاری است، اما جامعه ایرانی می‌تواند از استعاره‌های او رمزگشایی کند. مهم این است که مشکلات و راه‌حل‌هایی که حافظ ارایه می‌دهد برای جامعه امروز ایران بسیار مناسب است.

حرف‌های اکادمیسین‌ها نخبه‌گرایانه است، اما حافظ مفاهیم اساسی حیات را به زبانی بیان کرده که نخبگان در سطح نخبگی و متوسطان در سطح خودشان می‌توانند با آن ارتباط برقرار کنند. مثلا وقتی ما ایران را از روی شعر حافظ به مثابه عرصه سیمرغ درک می‌کنیم، این استعاره می‌تواند به ما کمک کند که متفاوت ببینیم و در آن به‌گونه‌ای حکومت کنیم که از «سیمرغ حکیم» انتظار می‌رود.

اگر «زالی» در قلمرو ما زندگی می‌کرد با اینکه از جنس ما و فرزندان ما نبود، او را زیر چتر حمایتی خود بگیریم و، چون فرزندان خودمان با او رفتار کنیم. این زال، این دیگری برای‌مان همانقدر اهمیت داشته باشد که فرزندان خودمان یا چونان سیمرغ روح‌مان را آنقدر بزرگ کنیم که همه «پرندگانی» که با زحمت فراوان به آستانه ما آمده‌اند، از هر جنس و گونه‌ای که می‌خواهند باشد، ما را خودشان و خودشان را ما ببینند. استعاره سیمرغ این چیز‌ها را به ذهن متبادر می‌کند و خوب است آقای رییس‌جمهور این جوانب عرصه سیمرغ را هم پیش چشم داشته باشند.

وجه دیگر شعر حافظ در خوانش مدرن ایرانیان تمرکز بر مفهوم عشق است. منتها عشق در معنای بسیار وسیع کلمه که قطعا از روابط عاطفی دو فرد فراتر رفته و در دیوان خواجه به «فلسفه حیات آدمی» تبدیل شده است:

عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید

ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی

استعاره «نقش مقصود از کارگاه هستی» دلیل روشنی است که در نگاه حافظ عشق وجه هستی‌شناسانه دارد و باید خیلی گسترده‌تر از آن چیزی باشد که در آغاز به نظر می‌رسد؛ به خصوص که در جای دیگری دور ماندن از عشق را مساوی با مردن می‌داند:

هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق

بر او نمرده به فتوای من نماز کنید

مفتی عشق ما را به چه کاری فرا می‌خواند؟

تا آنجا که من فهمیدم عشق در دیوان حافظ به معنای آزادی از تعصبات و جموداندیشی‌ها و علقه‌های مادی، معنوی، فکری، ایدیولوژیک است که مانع حرکت انسان به سوی کمال است. بله! گاهی اموری که به نظر ما تبدیل به تابو شده‌اند، مانع کمال ما هستند منتها زیر حجاب‌ها و عنوان‌ها و نام‌های مقدس و فرهیخته و شیک.

ما برای اینکه حقانیت باور‌ها و نظر‌ها و آرای خودمان را ثابت کنیم آن‌ها را زیر استعاره‌های مقدس پنهان می‌کنیم و حافظ در دیوان سراغ همین استعاره‌های مقدس رفته و آن‌ها را به سخره گرفته تا حقیقت پست پنهان در پشت آن‌ها را بر آفتاب افکند:

زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز

تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد

حافظ نه با زهد حقیقی مشکلی دارد و نه با نماز از سر اخلاص، اما با آن حقیقت نامقدسی مخالف است که زیر این عنوان مقدس پنهان شده است. عاشقی یعنی رها شدن از این اموری که خیلی هم کمالی دیده می‌شوند. در آن غزلی که به نظرم مفصل‌تر از همه جا درباره عشق سخن گفته است به مطلع زیر:

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن

منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن

درباره این عشق و لوازم و متعلقات آن سخن می‌گوید:

به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات

بخواست جام می‌و گفت عیب پوشیدن

خصلت اساسی این عشق، زیبا دیدن و زیبایی دیدن هستی است. ممکن است این کلام شاعرانه به نظر برسد، اما اگر وجه غالب نگاه ما به هستی پیرامون‌مان جمال‌شناسانه باشد، آدم‌ها و کارهای‌شان برای‌مان مفهوم متفاوتی پیدا می‌کنند. «غیبت زیبایی» از نظام تربیتی و آموزشی و عقیدتی ما صدمات جبران‌ناپذیری به بدنه فرهنگ و جامعه معاصر زده است. غیبت زیبایی خود به خود موجد خشونت است. اگر حافظ در همین غزل می‌سراید:

مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست

به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن‌

می‌خواهد اهمیت زیبایی را در زندگی آدمی گوشزد کند. انسان‌هایی که فکر و روح زیبا دارند، می‌توانند خشونت را تبدیل به زیبایی کنند و بالعکس. حافظ چنین مشخصه‌ای برای عشق ذکر می‌کند.

خوب است آقای رییس‌جمهور و همراهان محترم به این وجه غزل لسان‌الغیب هم توجه کنند. بنابراین، تقبیح نفاق و ریا، آزادگی و بزرگ‌منشی، درک حضور مخالف، عشق‌ورزی به انسان بماهو انسان نه فقط انسان‌هایی که مثل ما می‌اندیشند و زیبا دیدن هستی پیام‌هایی است که ایران مدرن از دیوان حافظ درک می‌کند. آیا این‌ها نیاز‌های جامعه ایران است که مردم آن را در شعر حافظ می‌بینند؟ به این پرسش باید جامعه‌شناسان جواب دهند.

در جامعه ما که به حیث ساختاری استبدادزده است، مردمان آموخته‌اند که حرف‌شان را در پس پرده استعاره‌ها بزنند و زبان و ادبیات فارسی از این جهت بسیار استعاری است. حافظ استعاره‌های مورد نیاز جناح معترض را در اختیار آن‌ها می‌گذارد.

جامعه امروز ایران به حافظ بیش از هر شاعر دیگری نیازمند است. راست است که بیان او استعاری است، اما جامعه ایرانی می‌تواند از استعاره‌های او رمزگشایی کند. مهم این است که مشکلات و راه‌حل‌هایی که حافظ ارایه می‌دهد برای جامعه امروز ایران بسیار مناسب است.

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه فرهنگی و هنری

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید
منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


40 گیف متحرک با طرح قلب برای واتساپ و تلگرام