داستان خشونت


ژان تولی نام شناخته‌شده‌ای در بازار کتاب ایران است، «مغازه خودکشی» اولین کتابی است که از این نویسنده فرانسوی به فارسی ترجمه شد و با استقبال گسترده مخاطبان روبرو شد به‌طوری که در حال حاضر تنها در نشر چشمه به چاپ شصت و ششم رسیده است، کتاب دیگری که از تولی به فارسی ترجمه شده، رمان «آدم‌خواران» است که این کتاب هم با ترجمه احسان کرم‌ویسی توسط نشر چشمه به بازار کتاب عرضه شده

داستان خشونت«آدم‌خواران»

نویسنده: ژان توالی

ترجمه: احسان کرم ویسی

ناشر: چشمه، چاپ بیست و هشتم 1401

114 صفحه، 45000 تومان

****

ژان تولی نام شناخته‌شده‌ای در بازار کتاب ایران است، «مغازه خودکشی» اولین کتابی است که از این نویسنده فرانسوی به فارسی ترجمه شد و با استقبال گسترده مخاطبان روبرو شد به‌طوری که در حال حاضر تنها در نشر چشمه به چاپ شصت و ششم رسیده است، کتاب دیگری که از تولی به فارسی ترجمه شده، رمان «آدم‌خواران» است که این کتاب هم با ترجمه احسان کرم‌ویسی توسط نشر چشمه به بازار کتاب عرضه شده و به چاپهای متعدد رسیده هرچند نه به اندازه «مغازه خودکشی».

«آدم‌خواران» اول‌بار در زمستان 98 منتشر شد و تا به امروز به چاپ بیست و هفتم رسیده است، پس نه تازه منتشر شده است که بخواهیم با یادداشتی آن را معرفی کنیم و نه مغفول واقع‌شده تا بخواهیم توجه مخاطب را به آن جلب کنیم. هدف یادداشت زیر توجه دادن به موضوع این کتاب است که سخت به کار این روزهای ما می‌آید. داستان خشونت.

ژان تولی داستان این رمان خود را از واقعه‌ای تاریخی در سال 1970 میلادی در یکی از روستاهای فرانسه گرفته است، جنایتی هولناک در روستای اوتفای. او برای رمان کم‌حجم خود مطالعات و پژوهش‌های میدانی زیادی انجام داده است تا اثری درخور توجه بیافریند و این واقعه تاریخی را دراماتیزه کند. هرچند این داستان آن‌قدر تکان‌دهنده است که نویسنده از جهتی کار سختی را پیش رو نداشته باشد. داستان در آخرین روزهای فرمانروایی ناپلئون سوم امپراتور فرانسه می‌گذرد در دورانی که فرانسه با همسایه خود امپراتوری پروس به رهبری بیسمارک در حال جنگ بود و همین جنگ به سقوط سلطنت و آغاز جمهوری سوم مردم فرانسه انجامید.

در این دوران که تبعات جنگ و سختی‌های معیشتی بر مردم فرانسه غالب شده است در روستای کوچک اوتفای در جنوب غربی فرانسه، نجیب‌زاده‌ای به نام آلن دو مونِی به اتهام واهی جاسوسی از جانب پروس به طرز فجیعی توسط مردم کشته می‌شود. این داستان چنان تکان‌دهنده است که اگر نمی‌دانستیم بر اساس واقعه‌ای تاریخی روایت شده و مستند است گمان می‌کردیم ژان تولی اغراق کرده و چنین جنایتی با این جزئیات تنها بر روی کاغذ ممکن است نه در عالم واقع. به‌هررو بخش عمده‌ای از داستان شرح شکنجه‌ها و سرآخر کشتن آلن دو مونِی توسط مردم خشمگینی ا‌ست که می‌خواهند به هر نحوی خشم خود را رها کنند. ژان تولی در فصلهای آخر و در جریان بررسی پرونده و محاکمه متهمان سوالهای مهمی را مطرح می کند که بسیار قابل تامل است، مثلا: «پرونده عجیبی است. یک نفر کشته شده! ولی ما نمی‌توانیم به‌خاطر یک نفر همه مردم را دستگیر کنیم و به زندان بیندازیم... فکرش را بکن. به نظر تو می شود ششصد نفر آدم را گرفت و توی زندان انداخت آن‌ هم به خاطر مرگ یک نفر؟ واقعا عجب قتل عجیب و غریبی اتفاق افتاده.» در واقع تولی در رمانش می‌خواهد بگوید که خشونت آن هم از جنس عمومیش در یک لحظه و با کمترین علت اتفاق می‌افتد و به فاجعه منجر می‌شود، آن هم از جانب کسانی که تا پیش از این مرتکب خطا و جنایت نشده بودند و در ظاهر انسانهای خوب و وطن‌دوستی بوده‌اند. و مشخص است که این داستان تا چه اندازه به کار این روزهای ما می‌آید. روزهایی که تمامی ما مستعد آن هستیم که به دام خشونت بیفتیم و وقایعی را رقم بزنیم که جبران‌ناپذیر است. و باید توجه کرد که در روزگار ما خشونت تنها در فضای حقیقی جامعه خود را نشان نمی‌دهد بلکه در فضای مجازی هم هرکدام از ما می‌توانیم به خشونت جمعی دامن بزنیم.

در آخر بخشی از رمان را با شما به اشتراک می‌گذارم و پیش از آن متذکر می‌شوم که معرفی‌های کوتاهی از این دست که لاجرم به‌ علت واقعی بودن داستان، داستان را لو می‌دهد به‌هیچ‌وجه مخاطب را بی‌نیاز از مطالعه این رمان نمی‌کند، پیش از این هم گفتم ژان تولی این واقعه تاریخی را دراماتیزه کرده است، به‌خصوص با شخصیت‌پردازی‌های خوبش.

«مردم جست می‌زدند جلو و هرکس می‌خواست ضربه‌ای به آلن بزند. تیبو دُورا ، خوک‌فروش اهل لوساک، ترکه چوبش را بلند کرد و منتظر ماند تا آلن دستش را از روی سرش بردارد. آلن پول سنگ مزارِ دختر این آدم را داده بود. تا خواست حرفی بزند ضربه‌ی محکمی به سرش خورد.

مردم همدیگر را هل می‌دادند تا با دست‌شان داغی بر بدن دشمن بزنند. یکی جلو می آمد، ضربه‌اش را می‌زد و عقب می‌رفت تا نفر بعدی بیاید و جایش را بگیرد. غریزه‌ی جمعی کشتار احساس مسئولیت را از بین برده بود. خون‌ریزی به نوجوانان و جوانان فرصتی می‌داد تا مردانگی‌شان را ثابت کنند و جای‌شان را در جامعه بین مردم باز کنند. تیباسو هم بین‌شان دیده می شد. تیباسوی چهارده ساله، که تا چند وقت پیش، کوچه و خیابان اوتفای را برای دل بردن از دختری گز می‌کرد، حالا چوب‌دستی خونینش را به رخ می‌کشید. او با پسر پی‌یر بروت و چند نفر هم‌سن و سال خودشان می‌چرخیدند و از هم می پرسیدند «آهای، تو! رفتی بزنیش؟ نه؟ چه بزدلی هستی! برو ببینم چه می‌کنی!»

مادری به بچه‌ی پنج‌ساله‌اش گفت «برو یکی بزن توی دهنش»»



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

تصاویر | سریع‌ترین 0 تا 100 خودروهای زمین