من به چشم خود دیدم...
مداد زندگی را با تیزی دندان عقل جویدم نالید!!! کمرش بد خم شد و من به چشم خود دیدم؛ پنجره فرو ریخت به پای سیل... روزنامه ی از سکه افتاده ی دیروز هلهله کنان پرچم ایثار علم کرد؛ برای نفس کشیدن شمع...
مداد زندگی را
با تیزی دندان عقل جویدم
نالید!!!
کمرش بد خم شد
و من به چشم خود دیدم؛
پنجره فرو ریخت به پای سیل...
روزنامه ی از سکه افتاده ی دیروز
هلهله کنان پرچم ایثار علم کرد؛
برای نفس کشیدن شمع تا لحظه ی طلوع خورشید
درست زمانیکه شمع برای سجده ی شکر؛ کمر می تراشید
در رقابتی تنگاتنگ؛
واژه ها با تنی لرزان
زیر تازیانه ی بی رحم زمان
کاغذ نمور را به مقصد خودکار امروز ترک گفت
تا با جلوه ای نو
از دکه به آسمان؛
دهن کجی کند!!!
با تیزی دندان عقل جویدم
نالید!!!
کمرش بد خم شد
و من به چشم خود دیدم؛
پنجره فرو ریخت به پای سیل...
روزنامه ی از سکه افتاده ی دیروز
هلهله کنان پرچم ایثار علم کرد؛
برای نفس کشیدن شمع تا لحظه ی طلوع خورشید
درست زمانیکه شمع برای سجده ی شکر؛ کمر می تراشید
در رقابتی تنگاتنگ؛
واژه ها با تنی لرزان
زیر تازیانه ی بی رحم زمان
کاغذ نمور را به مقصد خودکار امروز ترک گفت
تا با جلوه ای نو
از دکه به آسمان؛
دهن کجی کند!!!