باز شدت راز ها
. باز می اید مهتاب باز می شود کتاب خنده می کند کودک در کنج طبق افتاب سرک می کشد خاله . برای دیدن لباس زن همسایه آب می دهد پسر باغچه تنهایی دور می شود برادر در پی رضای خواهر در پی کوتاهی...
.
باز می اید مهتاب
باز می شود کتاب
خنده می کند کودک در کنج طبق افتاب
سرک می کشد خاله .
برای دیدن لباس زن همسایه
آب می دهد پسر باغچه تنهایی
دور می شود برادر در پی رضای خواهر
در پی کوتاهی عمر
در پی نیش زنبور
به دنبال عکس ناب از ناصر.
بی طاقتی
رمز پیروزی دختری بود.
که گفت : شمع دانی چقدر آب می جوید
بهار کی می رسد.
پله ها کی تمام می شود
تورا کی دوباره می بینم
و بی دلیل قول پیروزی .
صفوف دشمن بعد ها معلوم شد.
چقدر
بسختی گریستند.