کرامت و عقلانیت دو اصل جداناشدنی در اندیشه متفکران مسلمان/ملاصدرا سعادت بشری را منوط به نگاه عقلانی می‌داند


کرامت و عقلانیت دو اصل جداناشدنی در اندیشه متفکران مسلمان/ملاصدرا سعادت بشری را منوط به نگاه عقلانی می‌داند

دکتر جامه‌بزرگی با بیان اینکه ملاصدرا از دریچه بحث سعادت وارد بحث کرامت انسانی می شود، گفت: او معتقد است که اگرچه این کرامت انسانی ذاتی و خدادادی است اما برای حفظ آن وفای به عهد الهی، تقوا و عقلانیت نقش مهمی را ایفا می کنند.

به گزارش خبرنگار گروه اندیشه خبرگزاری شبستان: حقوق بشر و کرامت انسانی دو مولفه حیاتی و مهم جامعه بشری محسوب می‌شوند اما با وجود این شاید تنها یک قرن از به رسمیت شناختن این دو مولفه در سطح قوانین جامعه بین‌الملل گذشته باشد آن هم در شرایطی که ادیان توحیدی از قرن‌ها قبل نسبت به این دو مساله همواره با ادبیات مختلف تاکید ورزیدند؛ بررسی ماهیت و چرایی عدم توجه به حقوق بشر و کرامت انسانی در عملکرد ملل مختلف موضوع بحث ما نیست اما توجه به این مولفه که همواره در آثار، منش و عملکرد اندیشمندان و فیلسوفان جوامع مختلف به ویژه ممالک اسلامی، کرامت و حقوق انسانی مورد تاکید بوده امری جالب توجه و حایز اهمیت است.

در این راستا بر آن شدیم به مناسبت روز «حقوق بشر اسلامی و کرامت انسانی» که مصادف با چهاردهین روز از مردادماه در تقویم ایران و پنجم اوت در تقویم ملی مناسبت‌های کشورهای اسلامی است، با دکتر «محمدجعفر جامه بزرگی» عضو هیات علمی موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران گفت وگویی داشته باشیم و مساله کرامت را از نقطه نظر ملاصدرا، حکیم متأله و فیلسوف بزرگ ایرانی بررسی کنیم که در ادامه حاصل آن را می خوانید:

به عنوان نخستین پرسش کرامت و عقلانیت انسانی در اندیشه و آثار ملاصدرا چه نمود و تبلوری دارد؟ آیا نگرش او نسبت به این دو مولفه برخاسته از بنیان‌های سایر مکاتب فکری بوده یا او صرفا ضمن توجه به مکاتب گذشته، دیدگاه متفاوتی را نسبت به مساله کرامت و عقلانیت انسانی مطرح می‌کند؟

این مساله موضوع بسیار حایز اهمیتی است و پرسش مهمی در مورد حکمت متعالیه و نفطه نظر ملاصدرا به عنوان فیلسوف تاثیرگذار اسلامی محسوب می شود، بنابراین سعی می کنم در پاسخ خلاصه‌ای از مطالبی که بزرگان اعم از شارحان، مدرسان و متعلمان حکمت متعالیه طی سال‌های متمادی از مباحث ملاصدرا خوشه‌چینی کردند را ارایه کنم. ملاصدرا در نقطه‌ای از تاریخ تعقل، فلسفه و حکمت اسلامی-ایرانی ایستاده است که مشرب‌ها و مکاتب مختلف کلامی، حکمی، عرفانی در جغرافیای اسلامی رشد و نمو داشتند و در یک نقطه این فیلسوف بزرگ با تاسیس بنیان‌های بسیار خاصی که در دل مکاتب به ویژه در دل مکتب مشاء و اشراق ریشه داشتند وارد میدان می شود.
در واقع ملاصدرا کسی است که در آن برهه توانست این مکاتب را به صورت بنیان‌های فلسفه و حکمت اسلامی بنیان گذارد و ازآنها مسایل جدیدی را در فلسفه اسلامی تاسیس و همچنین تبیین بدیع و جدید از مسایل دیگر در سایه این بنیان‌ها ارائه کند و به حل و فصل بسیاری از نزاع‌ها نایل شود.

صدرالمتألهین به مساله انسان و جوهر و گوهر اصلی‌اش با همین مبانی خاص یعنی «اصالت وجود»، «تشکیک در مراتب حقیقت عینیه وجود» وآموزه‌هایی چون حرکت جوهری، حدوث جسمانی نفس، اتحاد عاقل و معقول و وحدت قوا، توجه می‌کند. بر پایه همین آموزه ها است که دستاورد او مشخص می شود و اینکه چگونه توانسته است جمع سالمی را میان آرا مختلف فیلسوفان و حکمای اسلامی ایجاد کند.

اگر نگاهی به مقدمه بسیار مهم، اساسی و بنیادی و در عین حال جذاب و پرشور «اسفار اربعه» ملاصدرا بیندازیم، به نکات جالب توجهی می رسیم. در مقدمه‌ای که او در جلد اول «حکمت متعالیه» به عنوان تمامیت غایت و هدف حکمت بیان می‌کند؛ علاوه بر اینکه معنای حکمت و فلسفه را ارایه کرده، از سوی دیگر به بخش عقلانیت آن حکمت و فلسفه نیز تاکید کرده که از همین جا می‌شود نسبت میان آن هدف غایی وجود انسان در مراتب مختلف قوس نزول و به ویژه قوس صعود وهمچنین زندگی دنیوی‌ انسان را اصطیاد کرد.


ملاصدرا در آن مقدمه در واقع نسبت میان کرامت انسانی با عقلانیت را پیش روی ما می گشاید. گرچه که در کتاب‌های مختلف و در آثار دیگر خود به ویژه در تفسیر قرآن و همین طور شرحی که بر اصول کافی و به ویژه جلد اول این کتاب شریف که اختصاص به مساله جنود عقل و جهل دارد به صورت ویژه به این موضوعات توجه کرده است. اما برای اینکه مساله را بتوانیم به خوبی تبیین و تشریح کنیم، لازم است که در ادبیات ملاصدرا بررسی مقدماتی داشته باشیم. آن ادبیاتی که در واقع ریشه، صدر و ساقه‌اش، منبعث و استنباط شده از ادبیات قرآنی و وحیانی است، جمع سالمی است میان عقل و وحی که می شود همان نسبت میان کرامت و عقلانیت را از ان دربافت کرد.


عقلانیت و کرامت ملاصدرا در مواجهه با تمدن و عقلانیت غرب، کجا ایستاده است؟


تمدن غرب تمدنی عقلانی است. اگر عقلانیتی که در متن تمدن غربی وجود دارد را از یونان باستان و فیلسوفانی نظیر سقراط، افلاطون و ارسطو در نظر بگیریم، در واقع این تمدن عقلانی، در سیر تحول خود با یک متن مقدس (مسیحیت) مواجهه می کند. در این مواجهه است که بسیاری از گزاره‌ها با نتایج و آثار و لوازمی که دارند عقلانیت موجود در متن تمدن یونانی را به چالش و تناقض می کشاند؛ در واقع متن مقدس نه تنها در برخی آموزه ها عقل گریز است که عقل ستیزی نیز هست. سیر این مواجهه با این تمدن منجر به شک‌گرایی در مقاطع مختلف تمدن غربی شده است یا برآن شک گرایی واقع در متن تمدن یونانی تاثیر بسزا گذاشته است.

اما در مقابل، تمدن اسلامی تمدن متنی است به این معنا که حول محور یک متن مقدس که همان قرآن کریم است شکل گرفته و این متن مقدس که البته معصوم است در درون خودش بر عقلانیت تاکید فراوان کرده است، به این تمایز از این جهت اشاره کردم که متوجه شویم وقتی وارد فضای اندیشه متفکران اسلامی می‌شویم این محوریت متن مقدس در دل خود بر عقلانیت، حکمت و آن عنصر اصلی فهم بشر که عقل است تاکید کرده است چنانکه می فرماید: «لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ»، «لَعَلَّکُم تَعقِلون»، «أَفَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ » و ... معلوم می‌شود که تمدن متنی که حول محور متن مقدس قرآن شکل گرفته به دلیل اینکه این متن خودارجاع به عقل است، پس همه متفکران اسلامی سعی کرده‌اند که جمع میان عقل و وحی داشته باشند و این در واقع به دلیل آن است که اولا متن مقدس نَه تنها عقل‌گریز نیست بلکه همان مبدا وحی است لذا فیلسوفان ما به ویژه ملاصدرا، همه صاحب تفسیر قرآن هستند وشاید ملاصدرا به نسبت سایرین بیشتر و بعد از او سهروردی و سایرین؛ حتی این سینا نیز تفسیر دارد و این شان می دهد که آن عقلانیت مبتنی بر کرامتی است که متن مقدس به عقل داده است.

رسیدن به سعادت و نسبت آن با کرامت انسانی چه جایگاهی در اندیشه ملاصدرا دارد؟

وقتی ملاصدرا در مقدمه اسفار اربعه سخن از این مساله به میان می‌آورد که غایت زندگی انسان رسیدن به سعادت است؛ این نکته و هشدار را هم گوشزد می‌کند که گاهی انسان‌ها تصور می کنند سعادت‌هایی به دست می آورند. ملاصدرا اسم این تصور از سعادت را «سعادت‌های خیال» و «سعادت‌های موهوم» می‌گذارد، به این معنا که انسان ها فکر می‌کنند با داشتن برخی سلطنت‌ها یا لوازماتی از زندگی دنیوی، سعادتمند هستند، او هشدار ضعیفی می‌دهد که انسان‌ها نباید گرفتار ریاسات خیالی شوند و اگر در این دنیا سلطنت بر چیزی دارند نباید فریب آن را بخورند. از همینجاست که ملاصدرا از دریچه بحث سعادت وارد بحث کرامت انسانی می شود و نشان می‌دهد که این کرامت گرچه که ذاتی و خدادادی است اما مشروط بر این است که اولا انسان وفای به عهد کند و دوم اهل تقوا باشد.


در واقع وقتی ملاصدرا بحث از سعادت می کند به این مساله اشاره دارد که برخی به دلیل تصور محدودشان از زندگی بر این مبنا که حیات عبارت از همین بازه میان تولد تا مرگ است؛ فکر می‌کنند که سعادت در همین به دست آوردن بیشترین لذت‌ها و منفعت‌ها است ولو اینکه از نظر علمی و نظری بدانند که آخرت و زندگی پس از مرگی هم هست. این افراد با وجود آگاهی از این مساله به دلیل دلباختگی به زندگی دنیوی سعادت را صرفا در لذت مضاعف و دور کردن رنج از زندگی قلمداد می کنند؛ در حالی که ملاصدرا می گوید سعادت برای اولواالالباب و کسانی است که در وادی حکمت گام می‌نهند به این دلیل که باور عمیقی به این مساله دارند که انسان موجودی ابدی است بنابراین سعادت را مطاقبت کامل زندگی در دو جنبه اندیشه و انگیزه با حق می دانند.


درست به همین دلیل است که ملاصدرا حکمت را «تشبه بالله» و «تخلق به اخلاق‌الله» می داند یعنی هرچه قدر انسان متخلق به اخلاق الله شود همان طور که افلاطون و ارسطو در تعریف حکمت گفتند، وقتی «صیروت‌الانسان عالم عقلیاً مضاهیاً للعالم العینی» می‌شود این مطابقت نفس با متن واقع و حق و حقیقت ایجاد رضایت می‌کند و انسان در آن رضایتی که با حق پیدا کرده است احساس سعادتمندی می کند‌. به همین ترتیب وقتی ملاصدرا بحث کرامت انسانی رابه خلیفة‌اللهی انسان گره می زند و آیه شریفه «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» را مطرح می‌کند در واقع می‌خواهد در آرا و اندیشه‌هایی که در باب نظام سیاسی مدینه فاضله و آن حکومت انسانی که مطرح می شود یک جمع بندی ارایه کند. او می گوید گروهی هستند که اساس سیاست عالم را خدا محوری می دانند و عده ای آن را انسان‌محورانه می دانند یعنی تلقی آنها بر پایه خواست انسان است در حالی که سیاست سالم بر مبنای خدامحوری و پذیرش اصل ولایت الهی بر انسان و اصل خلیفة‌اللهی است، ملاصدرا در ادامه بحث وارد مصداق می شود که چه کسی باید حکومت کند و در واقع خلیفه الهی کیست که در اینجا مسایل در باب کرامت انسانی و آن کرامت های اکتسابی که انسان به دست می آورد نقش تعیین کننده ای پیدا می کنند.


کرامتی که ملاصدرا از آن بحث می کند بر پایه آیه «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» است، این چنین کرامتی برای انسان ذاتی و تکوینی و در واقع فطری بوده و سرشته با جان و در واقع سرمایه انسان است چراکه خداوند بر اساس جایگاه انسان به او عطا کرده است، چنانکه فرمود: « قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى»، همچنین در سوره مبارکه «حجرات» نیز می‌فرماید: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ» و این آیات بدان معناست که شرط کرامت الهی و تقرب به خداوند که مبنای حکمت و «تشبه بالله» و تخلق به اخلاق الله است، وفای عهد است. در واقع ملاصدرا تمامیت انسان را به میثاق ها و عهدهایی می‌داند که نوع انسان در نسبت با خدا، خلق و خلقت دارد. اگرچه ملاصدرا هم معتقد است که ماهیت انسان همان حیوان ناطق اما من از مجموع سخنان ملاصدرا این استنباط را دارم که او تمامیت انسان را به وفای او به عهدهایی که می کند می داند، چه عهدهایی که در عالم ذر بسته و چه عهدهایی که در این دنیا بسته است. این عهدها ارزش انسان را نشان می دهد و در وهله دوم وفای انسان به این عهدها مطرح می شود در نتیجه ملاصدرا شرط کرامت را که پیش تر اشاره شد همان تشبه‌بالله و تخلق به اخلاق الله و همچنین رسیدن به قرب حقیقت هستی می داند؛ او این کرامت و شرط را در گرو وفا به عهدهایی می داند که انسان به حقیقت هستی داشته است؛ چنانکه در آیات قرآن نیز اشاره شده است: «أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَی»، همچنین این آیه که می فرماید: «وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ الا مِنَ اتقی» و این آیه که فرمود: «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ».

با توجه به این آیات و برخی دیگر از آیات شریفه، این میثاق و پیمان و عهد است که میزان کرامت انسانی را روشن می کند. آنجا که خداوند از انسان پیمان گرفت و پرسید آیا من پروردگار شما نیستم و انسان پاسخ داد: بلی. اینجا کرامت انسانی متبلور می شود، یک کرامت الهی، ذاتی و معنوی که خداوند این کرامت را در وادی دنیا با توجه به دو بال عقلانیت و تقوا از انسان طلب خواهد کرد و بر اساس عمل او به این عهدها به او کرامت عطا می کند.


با توجه به آنچه که مطرد شد آیا کرامت امر تکوینی و ذاتا الهی است که به انسان عطا شده است؟


بله این کرامت در مقابل کرامت اکتسابی است که انسان باید با قوه عقلانیت و تقوا به دست بیاورد. نکته دیگری که مناسب می بینم در این بحث مطرح کنم آن است که کرامت با فضیلت تفاوت دارد چراکه کرامت انسانی، نفسیِ و ذاتی انسان است در حالی که فضایل اکتسابی هستند. فضیلت قیاسی است یعنی انسان با قیاس با دیگری فضیلتی را بر دیگری بار می کند و چه بسا اگر با کسی دیگر آن را قیاس کند نه تنها فضیلت نباشد بلکه رذیلت باشد، در واقع نسبت میان کرامت انسانی و عقلانیت دقیقا از رهگذر این مساله می گذرد که محال است انسان بدون معرفت به این کرامت فطری و معرفت به آن کرامت اکتسابی و تلاش در جهت فعلیت آن قوه موفق به نگاه داشتن آن این دو شود.

امکان حصول کرامت جز از طریق معرفت به دست نمی آید و تمام کلام ملاصدرا از اینجاست که این معرفت چگونه به دست می آید. او اخلاقی زیستن و سیر به سوی تکامل و سعادت حقیقی را در عقلانیت می داند، او حصول به حکمت را از راه برهان می داند آن هم برهان مبتنی بر عقلانیت. به عقیده ملاصدرا برترین و بهترین معرفت برای با کرامت زیستن، سعادتمند زیستن، اخلاقی زیستن و سیر به سوی تکامل از طریق این معرفت الهی می‌گذرد یعنی از طریق به فعلیت رساندن تمامیت قوه عاقله. او در عبارتی زیبا در اسفار می نویسد: « فکمال التعقل فى الانسان، هو اتصاله بالملأ الاعلى، و مشاهدته ذوات الملائکة المقربین» و یا در جای دیگر می گوید: انسان وقتی انسان است که متصل به عقل باشد.


بنابراین ملاصدرا نقش عقلانیت را در رسیدن انسان به کرامت ذاتی و نفسی و همچنین ودیعه‌ای که خدا با او عهد کرده از طریق این عقلانیت می داند، او وقتی از عقلانیت بحث می کند در مقابل سعادت های خیالی و اوهامی را نیز مطرح می کند. به نکته جالبی که در اینجا از ابن سینا به یاد آوردم که خالی از لطف نیست، او نیز تاکید دارد که اگر انسان قوه عاقله و عقل و تعقل را به کار نگیرد رهسپار به سوی کرامت ذاتی و نفسی نخواهد شد، او در این مورد عبارتی دارد و می گوید: « مَنْ قالَ أو سَمِعَ بِغَیرِ دَلیل فَلْیخْرَجْ عَنْ رِبْقَةِ الاْنْسانِیةِ» (کسى که بدون دلیل مطلبى را بگوید و یا قبول کند، باید از جرگه انسانیت خارجش دانست).


این دیدگاه ابن سینا همان مبحثی است که ملاصدرا نیز مطرح کردند یعنی حکمت عملی و تمامیت اخلاق و رفتار عمل انسانی مسبوق به آن عقلانیت و حکمت نظری است که کسب کرده و اگر این موارد را به دست نیاورده باشد هیچ بذری برای عمل عقلانی هم ندارد. جالب است که ملاصدرا در این مورد می گوید: «المعرفة بذر المشاهدة» مقصود او از این عبارت آن است که اتصال به عقل فعال، یعنی آن عقلانیت مد نظر حکمت متعالیه که رهسپار اتصال به وحی الهی بوده و کسب معرفت از آنجا نشات می گیرد و مشاهده آن ذوات مقدسه است و از طریق آنها بذر معرفت به دست خواهد آمد توسط عمل شکوفا می شود. از همین جا روشن می شود که ملاصدرا بر مساله تربیت عقلانی و حکمی جامع بشریت اهتمام دارد.

پایان پیام/248

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه دینی و مذهبی

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


معما / زیر 10 ثانیه نسبت فامیلی ما رو حدس بزنید !!