سنجاق
ناخن انداختی و لشکر قبراق آمد آنچه بر شانهٔ تو از دل سنجاق آمد شبِ اشغال و قُرُق منع تو میکرد ولی بوسهٔ سرخ تو با نقشهٔ قاچاق آمد خان آبادی ما دست به موهای تو برد بر تن دهکده با هیبت شلاق...
ناخن انداختی و لشکر قبراق آمد
آنچه بر شانهٔ تو از دل سنجاق آمد
شبِ اشغال و قُرُق منع تو میکرد ولی
بوسهٔ سرخ تو با نقشهٔ قاچاق آمد
خان آبادی ما دست به موهای تو برد
بر تن دهکده با هیبت شلاق آمد
شاه قاجار بدنبال حرم سازی بود
فوج تاراج تو با دستهٔ قزاق آمد
سرزمینی که بجز آهن و خون نشناسد
پیش چشمان تو با نامهٔ الحاق آمد
لای یال تو غزالی که به عشق آمده است
مست از جاذبه های تو به اتراق آمد
دختر چشمه که خود آینهٔ الماس است
در بلور تن تو با عطش ساق آمد
زیر پیراهن تو نقره به ضرب آمده است
ماه با صیقل آغوش تو برّاق آمد
خبر از داغ و درفشت همه جا پر شد و باز
شهر بر دیدن تو با دل مشتاق آمد
مست کردیم و نشد دلخوش جامی باشیم
طاقت عشق به دیدار تو بر طاق آمد
آنچه بر شانهٔ تو از دل سنجاق آمد
شبِ اشغال و قُرُق منع تو میکرد ولی
بوسهٔ سرخ تو با نقشهٔ قاچاق آمد
خان آبادی ما دست به موهای تو برد
بر تن دهکده با هیبت شلاق آمد
شاه قاجار بدنبال حرم سازی بود
فوج تاراج تو با دستهٔ قزاق آمد
سرزمینی که بجز آهن و خون نشناسد
پیش چشمان تو با نامهٔ الحاق آمد
لای یال تو غزالی که به عشق آمده است
مست از جاذبه های تو به اتراق آمد
دختر چشمه که خود آینهٔ الماس است
در بلور تن تو با عطش ساق آمد
زیر پیراهن تو نقره به ضرب آمده است
ماه با صیقل آغوش تو برّاق آمد
خبر از داغ و درفشت همه جا پر شد و باز
شهر بر دیدن تو با دل مشتاق آمد
مست کردیم و نشد دلخوش جامی باشیم
طاقت عشق به دیدار تو بر طاق آمد