تاوان زندگی
زنی کنار خط خیابان با گونه های سرخ و بزک کرده با چهره ایی که دلم خواست اقا مرا هم سوار کن عطر مردانه اش با بوی کندر سوخته مرا برد تا انزوای عاشقی ام لالیک و بوی وحشی زن در نقاب...
زنی کنار خط خیابان
با گونه های سرخ و بزک کرده
با چهره ایی که دلم خواست
اقا مرا هم سوار کن
عطر مردانه اش
با بوی کندر سوخته
مرا برد تا انزوای عاشقی ام
لالیک و بوی وحشی زن
در نقاب شرم
تا آمدم که بگویم کجا؟؟
بر صندلی نشست و زخم از زبان گشود
بد مصب از کجای غمش ناله سر نکرد
در منجلاب نداری
از سینه های من اینگونه شیر میگیرد
این طفل خُرد
مرهون فقر مطلق و چهره ی زیبای من شده
من در کنار حسرت بی اعتنای خود
در فکر نوش کردن مرد منتظرش
وقتی که می مکد
از سینه هاش
احساس سرد و خسته ی زن را
با لذتی مضاعف و خشمی کنار شب
چشمان کودک او بر شیشه خالی شیرش
دارد کدام حادثه را جیغ میکشد
شاید گرسنگی تاوان زندگی ست
شعر مجید شهرزاد تیرماه هزار و سیصد و هفتاد و شش شیراز
با گونه های سرخ و بزک کرده
با چهره ایی که دلم خواست
اقا مرا هم سوار کن
عطر مردانه اش
با بوی کندر سوخته
مرا برد تا انزوای عاشقی ام
لالیک و بوی وحشی زن
در نقاب شرم
تا آمدم که بگویم کجا؟؟
بر صندلی نشست و زخم از زبان گشود
بد مصب از کجای غمش ناله سر نکرد
در منجلاب نداری
از سینه های من اینگونه شیر میگیرد
این طفل خُرد
مرهون فقر مطلق و چهره ی زیبای من شده
من در کنار حسرت بی اعتنای خود
در فکر نوش کردن مرد منتظرش
وقتی که می مکد
از سینه هاش
احساس سرد و خسته ی زن را
با لذتی مضاعف و خشمی کنار شب
چشمان کودک او بر شیشه خالی شیرش
دارد کدام حادثه را جیغ میکشد
شاید گرسنگی تاوان زندگی ست
شعر مجید شهرزاد تیرماه هزار و سیصد و هفتاد و شش شیراز