دستان بی احساس
رو در رو ایستادهایم با فاصله هایی تکرار شونده...... انبوه شب با خاکستری سرد دستان بی احساس..... و عشق در خوابی زمستانی باز تکرار............... روز از کجای این قصیده طولانی طلوع خواهد...
رو در رو ایستادهایم
با فاصله هایی تکرار شونده......
انبوه شب با خاکستری سرد
دستان بی احساس .....
و
عشق در خوابی زمستانی
باز تکرار ...............
روز از کجای این قصیده طولانی طلوع خواهد کرد ؟
حسین ذبیحی
زمستان 1402