فرسودگی نتیجه فشارهای مزمن زندگی شغلی است


فرسودگی نتیجه فشارهای مزمن زندگی شغلی است

فرسودگی اغلب در چهارچوب پژوهشهای مربوط به استرس در نظر گرفته می شود .فرسودگی و احساس فشار واکنش های متفاوتی هستند که به استرس زاهای حرفه ای داده میشود و به نظر می رسد که دارای پیامدها،همبستگی های متفاوتی...

فرسودگی نتیجه فشارهای مزمن زندگی شغلی است
فرسودگی اغلب در چهارچوب پژوهشهای مربوط به استرس در نظر گرفته می شود .فرسودگی و احساس فشار واکنش های متفاوتی هستند که به استرس زاهای حرفه ای داده میشود و به نظر می رسد که دارای پیامدها،همبستگی های متفاوتی باشند.فرسودگی نتیجه فشارهای مزمن زندگی شغلی است این فشارهای مزمن میتواند تاب آوری شغلی و حرفه ای را به چالش بکشد فشارهایی مثل سنگینی و حجم کار،تعارض نقش، ابهام نقش،نبود مشارکت اجتماعی.
بنا بر همین گزارش از میگنا استرس زاهای شغلی بیشتر با احساس فشار همبستگی دارند تا با فرسودگی، در حالیکه اهمیت و ارزش شغلی بیشتر با فرسودگی همبستگی دارد تا با احساس فشارهای شغلی. فرسودگی بیشتر با تاب آوری کار و شغل ، نتایج و پیامدهایی مثل ناخشنودی حرفه ای، میل به ترک شغل،نشانه های جسمانی و سطح عملکرد ادراک شده مرتبط است.
فرسودگی شغلی پیامدی از فشار شغلی دایم و مکرر است. بدین ترتیب که شخص در محیط کارش به علت عوامل درونی و بیرونی احساس فشار می‌کند و این فشار، پیوسته و چندین‌باره بوده و سرانجام به احساس فرسودگی تبدیل می‌گردد.
مسلش و دیگران(2001)به عنوان مثال » فرسودگی شغلی را به عنوان یک واکنش طولانی مدت به استرس زاهای بین فردی و هیجانات شدید در محیط کاری« می دانند.
هبفول و شیروم(2000) معتقدند فرسودگی در نتیجه استرسهای مزمن محیط شغلی آشکار میشود.
کوپر و دیگران فرسودگی را نتیجه استرسهای شغلی مزمن می دانند.شواهد زیادی وجود دارد که حکایت از این مساله دارد که فرسودگی حرفه ای همیشه نتیجه استرس بالا نیست همچنین کار با اهمیت تر با فرسودگی کمتر همبستگی دارد.
یک مثال خوب در این زمینه پرستاران بیمارستانند که گفتگوی فردی از میان آنها با این عبارات آمده است» من از روزی لذت می برم که کارم سنگین باشد و زمانی فرسودگیم بیشتر می شود که برای کمک به بیمار قادر به انجام هیچ کاری نباشم.اساس کاربرد این مطلب نظریه وجودگرایی است و تا زمانی که فرسودگی یکی از زیر مجموعه های استرس در نظر گرفته شود تفاوتهای مختصری در مورد پیش آیندها،همبستگی ها و پیامدهای آن وجود دارد. اما طبق نظریه وجودگرایی دلیل احساس فرسودگی نیاز مبرم مردم به داشتن یک زندگی با معنا و اعتقاد داشتن به این مساله که کارهایی که انجام می دهند مفید و مهم است.
فرانکل در نوشته های خود بیان می کند » اولین نیروی انگیزشی انسان تلاش برای یافتن معنای زندگی است« . نیز انسان به داشتن این اعتقاد که کارهایی که انجام می دهد معنادار است راهی است برای مقابله با وحشتی که از مواجهه با مرگ برای او به وجود می آید.
افرادی که از شغلشان انتظار به دست آوردن معنای وجودی دارند در انتخاب خود اهداف بلند و آرمان گرایانه را وارد می کنند و زمانی احساس شکست، ناامیدی، درماندگی و سرانجام فرسودگی می کنند که شغلشان بی اهمیت و بی معنا باشد.
زمانی که کارکنان با یکسری اهداف و انتظارات از شغل وارد کار می شوند نرسیدن به این اهداف استرس زاهایی است که سرانجام باعث فرسودگیشان می شود. به عنوان مثال برای پرستاران هدف اصلی کمک به افراد دردمند است در نتیجه بزرگترین علت فرسودگی آنها
مشاهده انسان های دردمندی است که قادر نیستند آنها را یاری رسانند یا برای معلمان با اهمیت ترین هدف تعلیم و تربیت دانش آموزان، القا کردن مطالب و ترغیب کردن آنان است
در نتیجه اصلی ترین علت فرسودگی معلمان مشکلات انظباطی و دانش اموزان گستاخ است یا برای مدیران با اهمیت ترین هدف، نفوذ بسیار زیاد بر سازمان است در نتیجه قدرتمندترین علت فرسودگی نداشتن قدرت و منابع جهت تاثیر واقعی بر سازمان است.
تفاوت بین فرسودگی و افسردگی
امروزه مقوله تاب آوری کاری یا شغلی و مساله فرسودگی و یا افسردگی مشکلات رایج آن در بین کارمندان است. افسردگی و فرسودگی به هم وابسته اند و تشخیص تفاوتهای بین آنها مستلزم توجه به یکسری نکات اساسی است .
فرسودگی به عنوان یک حالت ذهنی پایدار مرتبط با شغل تعریف می شود پژوهشهای قبلی نشان داده فرسودگی نتیجه فشارهای مزمن زندگی شغلی است این فشارهای مزمن میتواند تاب آوری شغلی را به چالش بکشد فشارهایی مثل سنگینی و حجم کار،تعارض نقش، ابهام نقش،نبود مشارکت اجتماعی.
اختلال افسردگی شامل افسردگی عمیق و افسرده خویی است(انجمن روانشناسی امریکا).که هر کدام از نظر مدت و تعداد نشانه هایشان با هم متفاوتند. یکی از عوامل استرس که می تواند باعث فعال شدن اقسردگی گردد استرسهای محیط کار است.
برطبق 12 مطالعه در زمینه فرسودگی و افسردگی نشان داده شد بین نشانگان افسردگی و ابعاد مجزای فرسودگی رابطه وجود دارد اما در عین حال فرسودگی به صورت آماری بانشانگان افسردگی متفاوت است. مطالعات نشان می دهند فرایند فرسودگی با فرایند افسردگی
مشابه است اما این دو در زمینه ها و بافتهای متفاوتی اتفاق می افتد و فرسودگی می تواند مرحله ای در لیجاد و توسعه افسردگی تلقی گردد .
تقریبا نیمی از افرادی که فرسودگی شدید دارند دچار اختلال افسردگی هستند و چنانچه فرد دچار فرسودگی مزمن گردد ریسک داشتن افسردگی بالاتر می رود در انتها فرسودگی مرتبط با شغل و اختلا افسردگی با هم آمیخته است. اما این مساله به این معنمی نیست که تمام کسانی که فرسودگی شدید دارند دچار اختلال افسردگی هستند بلکه این مساله نشان دهنده ارتباط بین فرسودگی و افسردگی است. در حالیکه این دو مفهوم همانند نیستند. تغییر در محیط کاری فرد فرسوده برای بهبود طوالانی مدت کافی است در حالیکه بیماران افسرده علاوه بر این، نیازمند دارودرمانی و رواندرمانی هستند
ماسلاچ و همکارانش(2001) فرسودگی را دارای سه مولفه اصلی و یک مولفه فرعی می
دانند:
خستگی عاطفی: عامل اصلی فرسودگی است و آشکارترین درجه نشانه های فرسودگی است. این بعد از فرسودگی شغلی دلالت بر استرس است. در حقیقت خستگی عاطفی یک بعد مورد نیاز برای تعریف فرسودگی شغلی است و بدون آن مفهوم فرسودگی ناقص است.

به بیان دقیق، خستگی عاطفی موجب می شود تا کارمندان به لحاظ هیجانی و شناختی از کارشان فاصله بگیرند و احتمالا این راهی برای مقابله با فشارهای کاری است. خستگی عاطفی در واقع وجود احساساتی است که در ان شخص نیروهای هیجانی خود را از دست داده است و قادر به برقراری روابط عاطفی با دیگران است.
مسخ شخصیت: مارو در بازنگری تعدادی از مطالعات مربوط به فرسودگی معتقداست که مسخ شخصت معمولا بعد از خستگی عاطفی روی می دهد و در واقع نوعی پاسخ مستقیم به استرس شغلی است .به عبارت دیگر مسخ شخصیت به پاسخهای غیر احساسی، نامربوط و خشن نسبت به مراجعین و همکاران و.... با سندرم فرسودگی احساسات منفی و نگرش های منفی همراه با سرزنش دیگران اطلاق می شود.
عدم کارایی فردی یا عدم موفقیت فردی: رابطه بین عدم کارایی فردی با دو بعد دیگر فرسودگی تا حدودی پیچیده تر است.

در بعضی از تحقیقات، به نظر میرسد که بعد عدم کارایی فردی، نتیجه دو بعد دیگر فرسودگی است ولی در موارد دیگر ،این فرضیه مورد تایید قرار نگرفته و تاکید می کند که این مولفه ها به جای اینکه به صورت زنجیروار قرار داشته باشند، به طور موازی و به همراه یکدیگر رشد می کنند. به عبارت دیگر، موفقیت فردی به احساس کفایت و پیشرفت موفقیت آمیز در کار با افراد اطلاق می شوند از تلاشهای حرفه ای خود برداشت های منفی دارند و احساس می کنندکه در شغل خودشان پیشرفتی ندارند و در کار و تلاش و حرفه خویش نتایج مثبت به همراه ندارند.

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه روانشناسی

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


لخته خون گوشتی شبیه جگر در پریودی چیست و چه علتی دارد‌؟ +‌روش درمان