بنظرتون سخت ترین کلمه فارسی چیه ؟!
سخت ترین کلمه فارسی از نطر شما توی نوشتاره یا توی گفتار ؟
سخت ترین کلمه فارسی
چند نمونه از سخت ترین کلمات نگارش زبان فارسی همراه معنی🧐
بهتر است زمان تایپ کردن یا نوشتن به زبان فارسی لیست لغاتی که در ادامه خدمت تان ارائه می شود را به خاطر بسپارید.
مصدع اوقات: مزاحم وقت کسی شد
(اینها غلط هستند: مسدع اوقات، مسطح اوقات)
غرض از مزاحمت: هدف از مزاحمت
(املای نادرست: قرض از مزاحمت)
ضیق: تنگ، محدود (ضیق وقت)
ضیق وقت: محدود بودن وقت، کمبود وقت
(اینها غلط هستند: ذیق وقت، ذیغ وقت)
ماسک: روبند، نقاب (کاربرد و املای نادرست: ماکس)
عُرضه داشتن: لیاقت داشتن
(املای نادرست: ارزه داشتن)
انضباط: سامان گرفتن، نظم داشتن
(املای نادرست: انظباط)
عجالتاً: اکنون، فعلا، فورا
علاف: از کار و زندگی افتادن
بیکار (الاف غلط است)
عرض ادب (املای نادرست: ارز ادب)
انحطاط: فرو افتادن، پست شدن
مقهور: شکست خورده
قریحه : ذوق
مستاصل: درمانده
التفات: توجه کردن
اوان: زمان، هنگام
عنفُوان: اول هر چیز
زَفت: درشت – زُفت : تند و بی ارزش
ستبر: بزرگ، فربه
مَرهون: مدیون، بدهکار
مُصّر بودن: اصرار کننده، سمج
مُبرهن: آشک
مُحرز: مسلم، قطعی
فسق و فجور: بدکاری، عیاشی
سور و سات: تدارکات، ملزومات
متاع: کالا، مال
مُطاع: فرمانروا
مذاق: طعم، مزه
مُتقَن: محکم، استوار
خاسته: دستاورد
هزاردستان: بلبل
تَشَتّت: پراکنده ساختن
حِضانت: پرستاری، نگهداری
زجر: سختی ، آزار
ضجر: دلتنگی، بی قراری
کنج عزلت: گوشه نشینی، خانه نشینی
حاذق: ماهر
فراغبال: آسوده خاطر
فراغ: آسودگی
فراق: جدایی – دوری
فی البداهه: در آن واحد
مزمن: دیرینه و کهنه
هول شدن: تهدید کردن
هل دادن: تنه زدن
تساهل و تسامح: ساده گرفتن
تساهل: بخشش و بزرگواری
محجور: بازداشته شده
مذموم: نکوهیده، سرزنش شده
طی کردن: پیمودن
تی زدن: وسایل تنظیف
لفافه: پوشش – محفظه
بغل: آغوش
بزن بغل پیاده میشم
تبحر داشتن: تسلط داشتن
طمأنینه: آزام گرفتن ، آرامش
تلق: جنس شفاف قابل تورق
برهه: روزگار
علی الخصوص: خصوصا، به ویژه
مصر بودن: پا فشاری کرد
مسری: سرایت کننده، واگیر دار
علی رغم: برخلاف میل
مقال: گفتگو، گفتار، سخن
تخطئه: خطاگیری
تسویه:مساوی کردن
خاستن به معنای بلند شدن
خواستن: خواهش کردن