معماری استراتژیک اروپا که آمریکا آن را نابود کرده است


معماری استراتژیک اروپا که آمریکا آن را نابود کرده است

سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه گفت که معماری استراتژیک امنیتی در اروپا و توافقات قبلی بین روسیه و ایالات متحده در مورد مهار خطرات نظامی تقریبا به طور کامل از بین رفته است. پس از جنگ جهانی دوم بزرگترین هم وغم همه کشورهای اروپایی این بود که...

سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه گفت که معماری استراتژیک امنیتی در اروپا و توافقات قبلی بین روسیه و ایالات متحده در مورد مهار خطرات نظامی تقریبا به طور کامل از بین رفته است.
پس از جنگ جهانی دوم بزرگترین هم وغم همه کشورهای اروپایی این بود که کاری کنند دیگر در خاکشان جنگی راه نیافتد، مخصوصا با توجه به اینکه تسلیحات هسته ای تولید شده در یک جنگ جهانی جدید می تواند به معنای محو و نابودی همه اروپا بیانجامد.
همه کشورهای اروپایی در شرایطی از جنگ جهانی دوم خارج شده بودند که حتی در باره اینکه بتوانند بقای خود را تضمین کنند و با فروپاشی اقتصادی مواجه نشوند نیز تردید داشتند و همین مسئله بیم آن را ایجاد می کرد که اینها دوباره به جان هم بیفتند و جنگ جهانی جدید راه بیفتد.
یکی از دلایل اصلی وقوع جنگ جهانی دوم این بود که پس از جنگ جهانی اول انگلیس و فرانسه غرامت های بسیار سنگینی را بر آلمانی ها تحمیل کردند و آلمانی ها با تحقیر بسیار شدید و فقر و تهی دستی وحشتناک مواجه شده بودند وعلاوه بر آن انگلیسی ها با بازی با پوند (ارز انگلیس) که در آن زمان ارز متداول جهان بود کاری می کردند تا بدهی های آلمانی ها بیشتر شود و آلمانی ها نتوانند بدهی های خود را پرداخت کنند و یا با دیگر کشورها تجارت کنند تا جان بگیرند.
بر عکس کشورهای اروپایی که در جنگ نابود شده بودند آمریکایی ها به شدت از این جنگ استفاده کرده بودند و ثروت های اروپایی ها همه به آمریکا منتقل شده بود و به یکباره ایالات متحده با قدرت اقتصادی بسیار عظیم ظهور کرد.
اما این قدرت اقتصادی بدون قدرت نظامی فایده ای نداشت و آمریکایی ها نیاز داشتند علاوه بر تقویت قدرت نظامی خود کاری کنند که دیگر کشورها در مقابل آنها ضعیف تر باقی بمانند.
آمریکایی ها طرحی موسوم به طرح مارشال را ارائه دادند که بر اساس آن حاضر شدند به کشورهای آسیب دیده از جنگ کمک کنند تا خودشان را جمع و جور کنند اما در قبال این کمک ها خواسته هایی هم داشتند.
مهم ترین این خواسته ها این بود که اروپایی ها مستعمره های خود را ترک کنند و به آنها استقلال دهند و همچنین اروپایی ها دیگر به دنبال ایجاد قدرت نظامی نباشند تا غره نشوند و دوباره وارد جنگ جدید شوند.
گو اینکه در ظاهر این طرح ها بسیار ایده آل به نظر می رسید اما در واقع آنچه آمریکا به دنبالش بود این بود که کشورهای استقلال یافته توسط عوامل آمریکا کنترل شوند و در واقع آنها را به روشی نوین استعمار کند وهمچنین از سوی دیگر با جلوگیری از قدرت گرفتن نظامی آنها شرایطی ایجاد شود که اینها هیچ وقت یک تهدید نظامی برای قدرت آمریکا تلقی نشوند.
اهمیت این موضوع هم زمانی بروز کرد که ایالات متحده از پایبندی به تعهد خود در معاهده برتون وودز سر باز زد و کشورهای اروپایی که طلاهای خود را در آمریکا نگه می داشتند خواستار تحویل گرفتن طلاها شدند و کار به جایی رسید که ایالات متحده حتی فرانسه و انگلیس را تهدید به حمله نظامی در صورت اصرار بر تحویل گرفتن طلاهای خود نمود و اینها چون قدرت نظامی مناسب برای مقابله با آمریکا نداشتند مجبور شدند ثروت های خود که در آمریکا هست را فراموش کنند و عملا آمریکایی ها بخش اعظم طلاهای کشورهای اروپایی که در دوران جنگ جهانی دوم به امانت به آمریکا سپرده شده بود را بالا کشیدند.
به هر حال یکی از اتفاقات دیگر که رخ داد این بود که برای سلطه بر این کشورها آمریکا اینها را مجاب کرد به بهانه تامین امنیت خود در قبال گسترش نفوذ موج کمونیسم نیاز دارد که تشکیلاتی با عنوان پیمان آتلانتیک شمالی راه بیاندازند تا به صورت مشترک با کمک ایالات متحده امنیتشان تامین شود.
همین ماجرا بهانه ای شد تا آمریکا به صورت غیر مستقیم اقدام به اشغال این کشورها نماید و سلطه نظامی اش را بر این کشورها تثبیت کند.
البته با توجه به تهدیدات مکرر آمریکا نسبت به شوروی و کشورهای بلوک شرق بدیهی بود که اینها هم به سمت ایجاد یک ائتلاف برای تامین امنیت خود بروند و اینها هم پیمان ورشو را ایجاد کردند.
با توجه به اینکه این دو مجموعه درحال رقابت با هم بودند و تهدیداتی هم متوجه هر دو طرف بود طرفین انواع و اقسام تسلیحات هسته ای خود را در مرزهای اروپا مستقر کرده بودند و هر لحظه بیم آن می رفت که جنگ سرد به جنگ گرم تبدیل شود و کل اروپا نابود گردد.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی پیمان ورشو هم منحل گردید وشرایطی پیش آمد که یک استراتژی جدید برای تامین امنیت اروپا ایجاد شود که بر اساس آن همه تسلیحات هسته ای منهدم گردد و تعاملات فیما بین جایگزین تقابل فیما بین گردد.
به همین دلیل هم روسیه و آمریکا پیمانی موسوم به پیمان استارت نو را امضا کردند که بر اساس آن بنا بود طرفین زرادخانه های هسته ای خود را کاهش دهند و بخش اعظم تسلیحات هسته ای خود را منهدم نمایند تا خطر جنگ هسته ای و نابودی جهان کاهش یابد.
همچنین بحث ضرورت منحل کردن ناتو پس از منحل شدن پیمان ورشو مطرح شد و برخی کشورهای اروپایی شروع کردند بحث آن را مطرح کنند که دیگر نیازی به پیمان ناتو نیست و به جای آن میتوانند با کشورهای بلوک شرق و در راس آن روسیه همکاری کنند تا امنیت اروپا تامین گردد و دیگر نیازی به تخاصم فیما بین این کشورها وجود نداشته باشد.
حتی بحث آن مطرح شد که اگر احیانا آمریکایی ها با منحل کردن ناتو مخالف هستند روسیه عضو ناتو شود تا در تامین امنیت اروپا شریک باشد نه رقیب.
اما آنچه مسلم بود این بود که آمریکایی ها به هیچ وجه خواهان استراتژی جدید که یک معماری جدید برای تامین امنیت اروپا را ایجاد می کرد نبودند ونیستند و آنچه منافع آمریکا را تامین میکند این می باشد که اروپا همیشه نا امن باشد و امنیت اش گرو ایالات متحده باشد.
همچنین منافع آمریکا اقتضا می کند که اقتصاد اروپا هم وابسته به آمریکا باشد و کشورهای اتحادیه اروپا نتوانند به رقیب اقتصادی ایالات متحده تبدیل شوند.
حتی کار به جایی رسید که برخی رهبران کشورهای اروپایی مانند مکرون در فرانسه و آنگلا مرکل در آلمان و... شروع کنند درباره اینکه نیاز است یک ارتش متحد اروپایی مستقل از ناتو ایجاد شود صحبت کنند.

حال امروزه آمریکایی ها شرایطی ایجاد کرده اند که کشورهای اروپایی به فکر افتاده اند ارتش های ضعیف خود را تقویت کنند و میلیاردها یورو بودجه برای تقویت ارتش های خود تخصیص دهند.

یعنی آنچه همه پس از جنگ جهانی دوم بیمش را داشتند دارد دوباره اتفاق می افتد.
کشورهای اروپایی شروع کرده اند ارتش های بزرگ ایجاد کردن و به این ترتیب این خطر وجود دارد که به یکباره اینها به بهانه های مختلف با هم وارد و یا با دیگران وارد جنگ شوند ویک جنگ جهانی جدید اتفاق افتد.

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه گوناگون

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید
منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


فال حافظ روزانه جمعه 14 اردیبهشت 1403 با معنی و تفسیر دقیق