9غم انگیزم


9غم انگیزم

شب عیداست ونالان از گرانی اشک می ریزم خدایا این چه نوروزیست از اندوه لبریزم به سویم دخترم چون بالباس کهنه می آید از آن بنشسته درخیزم که تابنشست برخیزم اگرچه جشن ونوپوشی از آیین نوروز است ولی من...

شب عیداست ونالان از گرانی اشک می ریزم
خدایا این چه نوروزیست از اندوه لبریزم

به سویم دخترم چون بالباس کهنه می آید
از آن بنشسته درخیزم که تابنشست برخیزم

اگرچه جشن ونوپوشی از آیین نوروز است
ولی من ازگرانی بادل وجانم گل آویزم

گلودرچنگ بغض است وبه ظاهرشادوخندانم
که غم را باتبسم های تلخ خود درآمیزم

مرا بهره ازاین رویای شیرین تلخکامی شد
پراز آه وپرازدردم ؛غم انگیزم غم انگیزم

دلم از تیغ نیرنگ ودو رویی ها پراز خون است
که بس دلشوره در اشوبگاه سینه می ریزم

خداوندا توانی ده در امواج نداری ها
که بامکروریاکاری وفقروجهل بستیزم

من از طوفان دردِ روستا وشهرمی گویم
واز گفتار تلخ مردم ایران زرخیزم

دراین جا پارسایی با چپاول می شود همراه
که بانک فقر برمی خیزد از تهران وتبریزم

اگر از فقرمی سوزم دراین ثروت سرا اما
ندارم تاب ان که از دیاردخویش بگریزم

چنان بی بهره دراین دزدگاه از ثروت خویشم
که چون بیچاره در چنگ چپاولخیز چنگیزم

هزاران مدرسه درکشور بیگانه می سازند
من اینجا در تماشای کلاس خالی از میزم

ولی با این همه بیچارگی سرشارم از نوروز
به یاد جشن سبز خسروان جمشید وپرویزم

غریب اینجابهارباطراوت رنگ می بازد
که درآغاز فروردین هم همراه پاییزم



تست شخصیت شناسی/ در این تصویر چه می بینید؟