بغضِ ستیز ما


بغضِ ستیز ما

روشنی هویدا نیست درقصر قبیله ها خورشید حکایت غریبی ست در چارسوق آسمان بازار ها همه قبله دعاست وواژه ها ، غذای روح بخش آینه ها هراس من از تاریکی ست درترانه حرم باسرسامیِ توهم و رویا ما خواب...







روشنی هویدا نیست

درقصر قبیله ها

خورشید حکایت غریبی ست

در چارسوق آسمان


بازار ها همه قبله دعاست

وواژه ها ، غذای روح بخش آینه ها

هراس من از تاریکی ست

درترانه حرم

باسرسامیِ توهم و رویا

ما خواب گزار خویشتنیم

درنواله ی صبحدم

اگرچه ، فتح می کنیم

لحظه لحظه ،

قله های مبهم

باپژواک اندیشه

در نمی یابیم ، فساد ریشه را.....

کمین گاه ذهن

سیاهچال مخوفی

مابردگان حُزن

در گستره ی تاریک تاریخ

خوکرده ایم به آن

چون جسم روی یخ

زمین اگر می شود

تالاب خون توده ها

بغصِِ ستیزِ ما

ازاین توده ی هواست .

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


عکس/ وقتی فرامرز قریبیان و زن جوانش مهمانی به خونه گوگوش رفتند!