مستی


مستی

چنان مستم که از مستی شرابم میتوان گفتن شدم چون ذره اکنون آفتابم میتوان گفتن من از روز نخستین سر چو بنهادم به پای خم میان می کشان مست خرابم میتوان گفتن بسا شبها که بودم شعله ور در بوته هجران چو...

چنان مستم که از مستی شرابم میتوان گفتن
شدم چون ذره اکنون آفتابم میتوان گفتن

من از روز نخستین سر چو بنهادم به پای خم
میان می کشان مست خرابم میتوان گفتن

بسا شبها که بودم شعله ور در بوته هجران
چو خالص گشتم اکنون زرّ نابم میتوان گفتن

شبی در عالم مستی گرفتم جعد گیسویش
کنون در عشقبازی کامیابم میتوان گفتن

چو دارم مهر او در دل مرا باشد یقین حاصل
که چون فرزانگان اهل صوابم میتوان گفتن

مدام از دیده اشک شوق می بارد بدامانم
در این محنت سرا همچون سحابم میتوان گفتن

گِلی ناچیز بودم چون نشستم مدتی با گُل

گرفتم خوی و بوی گُل ، گلابم میتوان گفتن

شنیدم من فروغی مست در میخانه خوش میگفت
چنان مستم که از مستی شرابم میتوان گفتن

سما فروغی


حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


قتل دختر بدنام در ویلای زیبا / اعتراف در سالن کالبدشکافی مشهد + عکس