تمنای دگر


تمنای دگر

در سرم نیست بجز وصل تو سودای دگر غیر ازین حیف بُود از تو تمنای دگر... عمر بگذشت و دگر مهلت دیدار نماند فرصتی نیست ، مده وعده ی فردای دگر ز جفا شانه مزن بر مشکن زلف که دل جز سر زلف تو مسکن نکند جای...

در سرم نیست بجز وصل تو سودای دگر
غیر ازین حیف بُود از تو تمنای دگر...

عمر بگذشت و دگر مهلت دیدار نماند
فرصتی نیست ، مده وعده ی فردای دگر

ز جفا شانه مزن بر مشکن زلف که دل
جز سر زلف تو مسکن نکند جای دگر

صنما جز گل رخسار تو در باغ جهان
منظر چشم مرا نیست تماشای دگر

دل که زد غوطه به دریای محبت دانست
چون تو ای جان نبُوَد گوهر یکتای دگر

جز به سر پنجهٔ غم تار دلم کوک مکن
که بجز ناله نخیزد ، ز دل آوای دگر

گیرم از عشق جگر سوز تو دل بر کندم
نتوانم که دهم دل ، به دل آرای دگر

غم بهزاد ز غم های دگر افزون شد
چه کند با غم عشق تو و غم های دگر

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


عکس پروفایل گرگ با نوشته های انگیزشی + متن های زیبا و انگیزشی