فزت ورب الکعبه


فزت ورب الکعبه

مرتضی امشــب به بیـــت دخترش مهمان بود نان و شیر و هم نمک بر روی دستر خوان بود گفــت مولا شـیــر را بــــــــردار از خـوان غـذا با کمـی نان و نمــــک افطــار نیـکو شأن بود او به سوی آسمــان می...


مرتضی امشــب به بیـــت دخترش مهمان بود
نان و شیر و هم نمک بر روی دستر خوان بود

گفــت مولا شـیــر را بــــــــردار از خـوان غـذا
با کمـی نان و نمــــک افطــار نیـکو شأن بود

او به سوی آسمــان می دید و می خواند بارها
بر زبانــش آیـــــــــــــــه هـای دفــتر یزدان بود

إِنَّا لِلَّٰه ذکــــــــــــــــــر او إِنَّا إِلَیْـــــهِ رَاجِعُــونَ
شــــــب همه شــــب ورد شه این آیه قرآن بود

در سحرگاه داشـــــت از منزل رود سوی نماز
دور او مـرغابــــیان با غلـــــــغـل و افغان بود

ظالــمی در بیــت رب خفته که آیـد میر دین
تیغ زهــــــــر آلود او در زیر ســـر پنهان بود

بهر ادای نماز فجــــــــــــر حیــــــــدر شد بلند
با خدا در راز شــــــــــــــیر خالق سبحان بود

ناگهان دریای خون جــــــاری شد از فرق علی
عالـــــــــــــــــمی اندر عزا و ناله و افغان بود

فزت ورب الکعبه گفـــــــت آن دم امیر مؤمنان
زینبش، مظلومه از زخــــــــم سرش گریان بود

منهــــدم گردید ارکـــان هدایــــــــــــت سامعا
لرزه بر ارض و سما از رحلــــــــت سلطان بود

جمعه 19 رمضان 1403

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


چهره واقعی اوس غلام ”نون خ” با استایلی شیک و امروزی رو دیده بودین ؟!