قایق


قایق

این حقیقت هست دیگر، مثل سابق نیستم روی آن دریای چشمت تازه قایق نیستم بس که خون رفتم دگر جریان رگها خشک شد حال فهمیدی چرا چشم شقایق نیستم وصف تو کم گفته ام ای آنکه شاه عالمی من گدای عشقم و بهر تو لایق...

این حقیقت هست دیگر، مثل سابق نیستم
روی آن دریای چشمت تازه قایق نیستم

بس که خون رفتم دگر جریان رگها خشک شد
حال فهمیدی چرا چشم شقایق نیستم

وصف تو کم گفته ام ای آنکه شاه عالمی
من گدای عشقم و بهر تو لایق نیستم

چشم بستن روی باغ عارضت دیوانگی ایست
از حقایق هست اگر، اصلا موافق نیستم

از حقوق شهر وندی عاشقت محروم شد
گوئیا اصلا که من جزء خلایق نیستم

من طلاق عقل دادم هر چه گفتی کرده ام
دوستت دارم ولی طوطیّ ناطق نیستم

من برای غارت ان غنچه لب لشکر کشم
معذرت خواهم عزیزم بنده سارق نیستم


حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


انواع فونت و متن بسم الله الرحمن الرحیم برای بیو اینستا