سکوت پنجره


سکوت پنجره

شب شد و من در سکوتِ پنجره، غرقِ حالِ پر سکوتِ خود شدم از میانِ شعر هایِ در کتاب، شکلِ لیلی در تبِ مجنون شدم رعد و برقی زد، فضا دل باز کرد، لیلی آمد در تنِ من شد عیان آسمان روشن شد و حالا زِ عشق، باز شد...

شب شد و من در سکوتِ پنجره، غرقِ حالِ پر سکوتِ خود شدم
از میانِ شعر هایِ در کتاب، شکلِ لیلی در تبِ مجنون شدم

رعد و برقی زد، فضا دل باز کرد، لیلی آمد در تنِ من شد عیان
آسمان روشن شد و حالا زِ عشق، باز شد در آسمان رنگین کمان

این کمانِ هفت رنگِ پر ز نور، در دلم حالی دگر بنمود راست
من نبودم، بود لیلی در نظر، در دلش مجنون، که در آن دورهاست

هر چه دیدم من ز چشمش ناز بود، مثلِ هم، عشق آور و طناز بود
شاخه نور و بلبل و پروانه نور، هم زمین، هم آسمان چون راز بود

ناگهان از خود گسستم، وا شدم بیخود از لیلا و لیلا ها شدم
باز من بودم، سکوت و پنجره، من دوباره محو در دنیا شدم

فرق می کرد روی شب حالا دگر، نورِ شوقی در دلم افتاده بود
حال در چشمِ دلم دنیایِ من، غرقِ نور و رنگ رنگ و ساده بود

اینکه این دنیا همان دنیاست لیک، با نگاهِ عشق رنگی می‌شود
هرکه عاشق شد چنین گردد دلش، ور نه دنیایش چه سنگی می‌شود

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


ساخت کاردستی ورزشی برای کودکان با روش های ساده و راحت