عشق دیوانه
تورا چه بنامم که نامت در کامم نشسته است و منگم شده در نام توام زیباترین ترانه ام تقدیم تو باد که زیبا ترین نغمه ها را در جانم نشانده ای وآهنگ عشق را در سرایم افکنده ای شیرین ترین لحظه هایم...
تورا چه بنامم
که نامت در کامم نشسته است
و منگم شده در نام توام
زیباترین ترانه ام تقدیم تو باد
که زیبا ترین نغمه ها را
در جانم نشانده ای
وآهنگ عشق را
در سرایم افکنده ای
شیرین ترین لحظه هایم
تقدیم تو باد
که شهد شیرین عشق را
به من نوشانده ای
توراچه بنامم؟
که من در وجود تومانده ام
وتک ضربه های قلبم
چیزی جز نام تو نیست
نفسهایم آهنگ صدای تودارد
وهوای زندگیم بوی تورا گرفته است
دربیداری درد نبودنت
ودر خواب درد ندیدنت
آزارم میدهد
ومن درمانده درخواب وبیداریم
گرفتارفراغم
که میدانم وصالی ندارد
واسیر دریایی
که می دانم ساحلی ندارد
چون شکاری که در دام صیادم
وزخم این دام خواهد کشت مرا
وتورا خواهم دید که بر مزارم
گلهای شقایق میپرورانی
وسیرابشان میکنی
با چشمه ی چشمانت
دیر که بیایی
پروردن شقایق ها
چه سود؟
یا اشکی سرخ
چون شقایق ؟
شب که بگذرد
نه ستاره ای
نه ماهی
و روزها
که بگذرد
حسرت راههای نرفته
قدمهای غریبه با پاییز
یاد انتظارهای شیرین تکراری
با بدرقه های افراطی
و گذشته های دور
چه سود؟
بر سنگ مزارم
نامی نخواهی دید
بر یاد بودن من چه سود ؟
عمری که فراموش شده بود نامم
در نام تو گم گشته بود
در آخر جز دیوانه ای عاشق
هیچ نبود
و این تو بودی که..
دل و دین و عقل و هوشم
همه را به باد دادی
.
.
.
.
که نامت در کامم نشسته است
و منگم شده در نام توام
زیباترین ترانه ام تقدیم تو باد
که زیبا ترین نغمه ها را
در جانم نشانده ای
وآهنگ عشق را
در سرایم افکنده ای
شیرین ترین لحظه هایم
تقدیم تو باد
که شهد شیرین عشق را
به من نوشانده ای
توراچه بنامم؟
که من در وجود تومانده ام
وتک ضربه های قلبم
چیزی جز نام تو نیست
نفسهایم آهنگ صدای تودارد
وهوای زندگیم بوی تورا گرفته است
دربیداری درد نبودنت
ودر خواب درد ندیدنت
آزارم میدهد
ومن درمانده درخواب وبیداریم
گرفتارفراغم
که میدانم وصالی ندارد
واسیر دریایی
که می دانم ساحلی ندارد
چون شکاری که در دام صیادم
وزخم این دام خواهد کشت مرا
وتورا خواهم دید که بر مزارم
گلهای شقایق میپرورانی
وسیرابشان میکنی
با چشمه ی چشمانت
دیر که بیایی
پروردن شقایق ها
چه سود؟
یا اشکی سرخ
چون شقایق ؟
شب که بگذرد
نه ستاره ای
نه ماهی
و روزها
که بگذرد
حسرت راههای نرفته
قدمهای غریبه با پاییز
یاد انتظارهای شیرین تکراری
با بدرقه های افراطی
و گذشته های دور
چه سود؟
بر سنگ مزارم
نامی نخواهی دید
بر یاد بودن من چه سود ؟
عمری که فراموش شده بود نامم
در نام تو گم گشته بود
در آخر جز دیوانه ای عاشق
هیچ نبود
و این تو بودی که..
دل و دین و عقل و هوشم
همه را به باد دادی
.
.
.
.