حال شفق دربستر غم


حال شفق دربستر غم

M H P بیزارم از این لحظه های سرد و مبهم فریادهایی بی صدا. از جنس ماتم دلگیرم از آغوش درد آلوده کوچه بوی گس ِ بی اعتمادی ها. دمادم بغضی پراز تنهایی و بی تابی...

M H P


بیزارم از این لحظه های سرد و مبهم
فریادهایی بی صدا. از جنس ماتم
دلگیرم از آغوش درد آلوده کوچه
بوی گس ِ بی اعتمادی ها. دمادم
بغضی پراز تنهایی و بی تابی دل
سالوس دهشتبار صد رنگی آدم
دیگر کدامین شاخه ی آسایش عشق
آرامش مرغ مهاجر می شود هم
درذهن بی احساس شب بوهای وحشی
پیچیده نای هق هق باران ِ نم نم
بر تار و پود خنده های خشک لب ها
جا مانده رد پای گریه. جنس شبنم
با کوله باری. از تمام ِ خاطراتم
سنگین تر. از کوه یخ غم های عالم
امشب من و این واژه ها با دود سیگار
می‌گوید از حال ِ شفق در بستر غم

شفق

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


ساناز جلیلی کیست؛ چرا در ترکیه خودکشی کرد