تجربه
تجربه ها ساقه را ایستادن آموختند و گلبرگهای غنچه را عشوه گری ازدیاد معنی جنگل را به درخت آموخت و تبر داران های وهوی تبر را گریه تولد را به نوزاد آموخت و سکوت مرگ را رعد وبرق باریدن را به ابرها...
تجربه ها ساقه را ایستادن آموختند
و گلبرگهای غنچه را عشوه گری
ازدیاد معنی جنگل را به درخت آموخت
و تبر داران های وهوی تبر را
گریه تولد را به نوزاد آموخت
و سکوت مرگ را
رعد وبرق باریدن را به ابرها آموخت
و به برکه خشک بلعیدن را
زمان به انسانها تفاهم را آموخت
و به سوع تفاهم حقیقت را
نگاه به چشم جستجو را آموخت
و به قلب عشق را
هوس به حوا حس گرمی پوستی دیگر را آموخت
و به آدم زن را
عظمت به من خدا را آموخت
و به شیطان من را
و گلبرگهای غنچه را عشوه گری
ازدیاد معنی جنگل را به درخت آموخت
و تبر داران های وهوی تبر را
گریه تولد را به نوزاد آموخت
و سکوت مرگ را
رعد وبرق باریدن را به ابرها آموخت
و به برکه خشک بلعیدن را
زمان به انسانها تفاهم را آموخت
و به سوع تفاهم حقیقت را
نگاه به چشم جستجو را آموخت
و به قلب عشق را
هوس به حوا حس گرمی پوستی دیگر را آموخت
و به آدم زن را
عظمت به من خدا را آموخت
و به شیطان من را