فاصل


فاصل

فاصله تا بین نگاه من و تو فاصله افتاد مابین دل و دیده هزاران گله افتاد صبر از کف دل رفت، عطش کشت گلو را طاقت ز سرم رفت، ز پا حوصله افتاد دیشب که دو چشمت گذری کرد به خوابم در خانه ی دل صد هیجان...

فاصله


تا بین نگاه من و تو فاصله افتاد
مابین دل و دیده هزاران گله افتاد

صبر از کف دل رفت، عطش کشت گلو را
طاقت ز سرم رفت، ز پا حوصله افتاد

دیشب که دو چشمت گذری کرد به خوابم
در خانه ی دل صد هیجان زلزله افتاد

تا آرزوی آمدنت در دلم آمد
سر تا به قدم در رگ جان ولوله افتاد

یک مشکل من حل شد از این خاطره ی خوب
در خاطرم اما دو جهان مسئله افتاد

آن روز دل از دیده بریدم که نگاهم
آهو شد و در دیده ی تو در تله افتاد

چون مریم دل از لب تو کام ندیده ست،
چشم از چه ز خون جگرم حامله افتاد؟

در دور دورنگی و ریا درد من این است
بین همه دل‌ها دل من یکدله افتاد

غافل شدم از روی تو یک وهله ولیکن
در دیدن تو وقفه به صد مرحله افتاد


غلامحسین درویشی


از سر، گذشت آب و نخشکید زاری ام
تا آخرش کجا بکشد اشکباری ام

چون کودکان فقر در این کوچه های عمر
سرگرم کار مسخره ی نی سواری ام

از دست رفت سلطنت عشق و اشتیاق
بر باد رفت حال خوش بیقراری ام

من پادشاه فقر خودم بوده ام ولی
حالا گدای کوچه نشین نداری ام

بگذر، که حال زار من از درد دل گذشت
دیگر نپرس از چه و از کی فراری ام

با سرنوشت جنگ و ستیزه؟ هزار بار
سرنیزه ی زمانه زده زخم کاری ام

یک عمر در خزان سپری شد اگرچه خلق
در این گمان که سرو همیشه بهاری ام

این درد بس مرا که نباشد در این دیار
یاری که یاورانه بیاید به یاری ام

ای مرگ معرفت کن و آغوش باز کن
دیگر نمانده طاقت چشم انتظاری ام.


غلامحسین درویشی
29 اسفند 1400


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


دیکته شب کلاس اول دبستان