دهکده در سکوت


دهکده در سکوت

سرخ و کبود از غم چشمانت آسمان دق کرده بی‌حضور تو در خون نشسته‌است خورشید مانده‌است مگر پشت کوه صبر یا بی‌تو از تلالو بر شهر خسته‌است دیگر نه ساز باد، نه رقص درخت و برگ دم کرده، مِه گرفته، ز دلتنگیت...

سرخ و کبود از غم چشمانت آسمان
دق کرده بی‌حضور تو در خون نشسته‌است
خورشید مانده‌است مگر پشت کوه صبر
یا بی‌تو از تلالو بر شهر خسته‌است

دیگر نه ساز باد، نه رقص درخت و برگ
دم کرده، مِه گرفته، ز دلتنگیت فضا
بردی ز قلب قریه‌ی من با خودت بگو
آن رقص شاد و شرشر امواج را کجا

گل‌ها که کوچ کرده به آغوش دامنت
خشکیده‌است ریشه‌ی هرچه درخت ده
از غصه لال گشته به هر گوشه بلبلی
رفتی، رسیده‌است همان روز سخت ده

بی‌تو زمین لباس سپیدش به تن نکرد
با رفتنت به هم زده‌ای عقد آسمان
جاریست در نگاه تو گل‌ واژه‌های عشق
پلکی بزن به شیفتگان خطبه‌‌ای بخوان

پیچیده‌است دهکده را در خودش سکوت
خالیست بی‌حضور تو از نغمه واژه‌ها
بازآ به روستای دلم زندگی ببخش
شوری ببخش برتن بی‌جان لحظه‌ها

خضرالدین بحری




آواز ماندگار؛ تمرین آواز استاد محمدرضا شجریان با همایون در 9 سالگی/ بنازم به این صدا ک...