زایش از سروش


زایش از سروش

تو کیستی که ایستاده‌ای این‌گونه به درد بر درگاه تاریک دلم می‌خوانم از ردای زرد بلندت که سروشی سوخته در نقره‌ی ستارگان پالوده‌ی عصاره‌ی مهتاب کتاب آبی آسمان در دست داری و پیام‌آور منظومه‌های مهر...


تو کیستی
که ایستاده‌ای این‌گونه به درد
بر درگاه تاریک دلم
می‌خوانم از ردای زرد بلندت
که سروشی
سوخته در نقره‌ی ستارگان
پالوده‌ی عصاره‌ی مهتاب
کتاب آبی آسمان در دست داری
و پیام‌آور منظومه‌های مهر و نوری
افسوس
در یلدازای پستوی دلم
تلخک‌های یأس و سردک‌های غم
در هم‌تنیِ ناخجسته‌شان، فرزندشان جنون
نوشانوش خون اهریمن مرگند
دیر آمدی
ای سروشِ سپندِ نیاکانت آفتاب
ای چکیده از پشت کیانفر خورشید
ای زاده‌ی ذات سیمینِ مهتاب
مرا ببخش
که ناباورم ایستایی اسبِ دَمان زمان
بسته بر ارابه‌ی فولادِ تقدیر
برده‌ی گناه‌کاری را مانم
خونین و خُرد بر پره‌های آهنینش
چرخش چرخه‌ی بیمارِ زندگانی تا مردگانی را می‌شمارم
پُرسه‌دار قلب به تاراج رفته‌ام
در هیاهوی مردمانی همه گیج، همه گنگ
دیرآمدی
که در بازار بغداد
روشنکِ باکره‌ی روانم را
به زیر تازیانه‌های تازی
به سیاهان هوس فروخته‌اند
اکنون
واپسین سرود کوتاه زندگی را با تو زمزمه می‌کنم
چگونه باور کنم
آتش‌بانی اجاق امید
نشسته در خاکستر و باد
ناباورم پیدایی نوزاد صبح را از چنگِ تنگِ گرگ شب






حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


4 متن نمایشنامه طنز کوتاه؛ داستان های خنده دار و جذاب