خیال طعنه ها


خیال طعنه ها

کوچه ها لبریز التماس بودند وقتی تکه آجری از تن دیوار بیوه شده بود (و)حس های کپک زده ای که خیال شاعر بودن را آزار می داد بمان... چون شب از زیبایی سکوت نمی کاهد وقتی دلی در پشت پنجره ها گیسوی باد...

کوچه ها لبریز التماس بودند
وقتی تکه آجری از تن دیوار بیوه شده بود
(و)حس های کپک زده ای که خیال شاعر بودن را آزار می داد
بمان...
چون شب از زیبایی سکوت نمی کاهد
وقتی دلی در پشت پنجره ها
گیسوی باد را با پنجه های حسرت در هم مچاله کرد
یکی در بغض سیاه کوچه
خدشه ای ...
از احساس و اضطراب را بر تن شب کشید
بین گیسوی باد و تن شب
آه ...
که دو دل فاصله بود
نیمی از عمر شب گذشت
سکوت ...
تاریکی ...
. آرامش پر التهابی که کوچه را احاطه کرده بود
بر هاله ی پر خاطره ی پنجره
خیال طعنه ها
اورا مجبور کرد
تا پشتش را به تازیانه ی نور بخشد
و گردنش را به سنگینی سر
با دستانی که حس بودن نداشت
و زبانی گنگ
گفت : که هیچگاه دیگر تاریکی کوچه ها را لمس نمی کنم
و آخرین نگاه
که پنجره روشن را دید
بی پروا از حضور شب
صدایی آمد ؟ ...
فقط تا فردا ....
( تقدیم به همه آنهایی که عشق را در کوچه های تاریک آغاز کردند و هرگز به آن نرسیدند)

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


انواع فونت و متن بسم الله الرحمن الرحیم برای بیو اینستا