بی حاصل و کرت
بی حاصل در خیابان ایستاد روبه کوچه ، داد می زد کس نبود بی جواب ، فریاد می زد ........ کرت در مرز سحر بی خبر از صبح و دانه های در زمین کرت آبی، می بستند ز سر
بی حاصل
در خیابان ایستاد
روبه کوچه ، داد می زد
کس نبود
بی جواب ، فریاد می زد
........
کرت
در مرز سحر
بی خبر از صبح
و
دانه های در زمین
کرت آبی، می بستند ز سر
در خیابان ایستاد
روبه کوچه ، داد می زد
کس نبود
بی جواب ، فریاد می زد
........
کرت
در مرز سحر
بی خبر از صبح
و
دانه های در زمین
کرت آبی، می بستند ز سر