عشق بهار


عشق بهار

گاه دنیا را به کامم می کند رویای عشق گاه زهری بر روانم می نهد سودای عشق گاه با لبخند جانان، اوج می گیرد دلم گاه اما اشک باران می کند فتوای عشق گاه شوق دیدنش پرواز را آسان کند گاه بالم را شکسته می برد...

گاه دنیا را به کامم می کند رویای عشق
گاه زهری بر روانم می نهد سودای عشق

گاه با لبخند جانان، اوج می گیرد دلم
گاه اما اشک باران می کند فتوای عشق

گاه شوق دیدنش پرواز را آسان کند
گاه بالم را شکسته می برد در پای عشق

گاه دستم را گرفته می کشد سوی بهار
گاه اما موج جوشانم کند دریای عشق

از ازل دنیا پریشان گشته از احوال آن
راز های خفته پنهان کرده در سیمای عشق

با همه تلخی کام و سخت جانی ها، دلم
با کمال میل، هر دم، سر نهد در پای عشق

پ.ن:

چه دارد این بهار

که در پیشگاهش
غصه ها رنگ می بازند و خنده
جاری می شود

آسمان اشک شوق می ریزد و آلوده به رنگین کمان
می درخشد

چه دارد این بهار
که عشق جوانه می زند و امید
شکوفا می گردد

به میمنت بهار
بیا کنار همین پنجره با ماه
هم صدا بشویم

بیا که بی تو بهار
خزانی نشود....

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


16 شعر در مورد معلم کلاس اول؛ اشعاری زیبا و خواندنی