رویای بیداری


رویای بیداری

خواب دیدم یک سفر تا آسمان‌ها رفته‌ام تا دیار روشن حق رو به بالا رفته‌ام تا مکانی که در آنجا نور بود و ذکر دوست گفتم اینجا چیست بانکی گفت اینجا کوی اوست دیدم آنجا جایگاهی بس عظیم و بی‌کران...



خواب دیدم یک سفر تا آسمان‌ها رفته‌ام
تا دیار روشن حق رو به بالا رفته‌ام
تا مکانی که در آنجا نور بود و ذکر دوست
گفتم اینجا چیست بانکی گفت اینجا کوی اوست
دیدم آنجا جایگاهی بس عظیم و بی‌کران
باغ‌هایی با هزاران جوی پرآب و روان
دیدم آنجا چهره‌هایی پاک و لبریز از شعف
خنده بر لب‌ها و جام بس گوارایی به کف
گفتم این مردان که انداز لطف حق نائل شدند؟
این چنین ارجی براشان از چه رو قائل شدند؟
یک صدایی گفت این‌ها کشتگان میهن‌اند
گفت این‌ها در جهان بانک انا الحق می‌زنند
گفت آنها از شکوه زندگی دل کنده‌اند
بی‌شک اینانند حق را تا همیشه بنده‌اند
دل بریدند از تمام زرق و برق روزگار
این شهیدانی که می‌بینی در اینجا بی‌شمار
این جوانی را که دارد جام زرینی به دست
تازه دامادی در اوج نوجوانی بوده است
آن زمان کاغوش بر روی شهادت می‌گشود
همسرش آبستن یک دختر دردانه بود
آنکه آنجا تکیه بر گل‌های میخک داده است
در جوانی او گذشت از هر دو پا و هر دو دست
او برای عزتش از مرگ پروایی نداشت
پای بر میدان مین با رغبت جان می‌گذاشت
سال‌ها او منتظر در خانه‌اش خوابیده بود
تا که سیمرغ شهادت بال خود سویش گشود
لطف ایزد چند سالی خوان رحمت را گشود
هر کسی قدر بضاعت لقمه‌ای از آن ربود
یک نفر جام شهادت را از آن نوشید و رفت
بی‌نصیبی همچو من هم مانده بین هشت و هفت
خوش بر آنانی که در بزم خدا مهمان شدند
آن شهیدانی که آنجا ساکن رضوان شدند.‌..

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


جملات و متن تبریک روز معلم به خواهرزاده و برادرزاده 1401 + عکس نوشته و پروفایل