ارزو


ارزو

مهدیا پیر شدم قدرت و یارای جوانی نمانده است قدم خمید و موها سفید گشت چیزی از من نمانده است می ترسم دیدار روی تو را ارزو برم به خاک نتوانم یک روز دعوت کنم تو را سر نهار می ترسم قدرت نباشد که ببوسم...

مهدیا پیر شدم قدرت و یارای جوانی نمانده است
قدم خمید و موها سفید گشت چیزی از من نمانده است
می ترسم دیدار روی تو را ارزو برم به خاک
نتوانم یک روز دعوت کنم تو را سر نهار
می ترسم قدرت نباشد که ببوسم حای پای تورا
بینا نباشم که ببینم روی ماه تورا
صد حیف هزاران که نتوان گوش داد صوت زیبای قران تورا
التماست میکنم تمنا میکنم هر لحظه ای تورا تا رمقی جان در بدن دارم زیارت کنم تورا
کدامین دسته گل را بچینم تقدیم کنم روز دیدار تورا
شاید که مقبول افتد بر مهدیم ای گل محمدیا
کدام سوره کدام دعا کدام صبح جمعه راصدا بزنم
تا بتوانم لبیک بگویم قیام ظهور تو را
در ان ظهر ظهور دران شلوغی دران بدرقه یار
مترسم نرسم به تو گم بشم در مه ودر غبار

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


متن برای فارغ التحصیلی پیش دبستانی